بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.
بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.

سگ ما چون سگ دیگران مباشد...

یکی از آشناهای ما اخیرا به کانادا مهاجرت کرده ....زنگ زدم حالش رو بپرسم  دیدم طفلکی کلی شاکیه که اینا چرا اینجورین؟ همچین سگشون رو به بند جیگرشون میچسبونن که انگار از اولاد براشون عزیزتره...میگفت برای پیاده روی رفته سمت پارک محله شون و یه خانمی بهمراه دو تا پسر بچه ها و سگشون رو دیده که از قرار معلوم نوع رفتار اون خانم براش خیلی عجیب بوده چون ترجیح داده که توی هوای گرم و آفتابی و در شرایطی که بچه ها از گرما له له میزدن و آب میخواستن از تنها بطری آبی که همراهش بوده به سگشون آب بده و در جواب اعتراض بچه ها فقط گفته صبر کنین برسیم خونه ...جاسپر(سگشون) واجبتره!!! یه جا هم وقتی آقا سگه رفته بوده دست به آب گویا بچه ها هی صداش میزدن که زودتر بیاد بازی کنن ولی مادرشون یکهو هوار کشیده که: جاسپر و کوفت!!!..چرا نمیذارین این بچه راحت کارش رو انجام بده؟؟!!!انقدر صداش نزنین...بذارین ریلکس باشه!!!

البته من به این دوستمون حق میدم که تعجب کنه ازین همه توجه و محبتی که در حق اون سگ شده...اینجا مملکتیه که حیوانات دارای حق و حقوق هستن و انجمن حمایت از حیوانات در راستای حفظ و نگهداری ازاونا از هیچ کمکی دریغ نمیکنه...یادمه چند سال پیش یکی از همکارام با یه چهره خسته و عصبی اومد سرکار و گفت دیگه از دست همسایه بی فرهنگ چینی شون به تنگ اومدن...معلوم نیست چیکار میکنه که سگشون  که هرگز هم بیرون نمیارنش۲۴ ساعت در حال زوزه کشیدنه و اصلا نمیذاره همسایه ها استراحت کنن..یکی از همکارا گفت بیشتر تحقیق کنین چون قضیه مشکوکه...چند روز بعد اومد و گفت حق با شما بود...زنگ زدیم انجمن حمایت از حیوانات و اونا چون با مخالفت مرد چینی برای دیدن سگ مواجه شدن با پلیس تماس گرفتن و آخر معلوم شده که این سگ مدتهاست مریضه و از یه عارضه پوستی دردناک و لاغری شدید رنج میبره...خود انجمن حمایت از حیوانات ازین مرد شکایت کرد و اون آقا  به یه جریمه سنگین نقدی محکوم شد که در صورت عدم پرداخت باید زندانی هم میشد...

چند سال پیش که بچه ها کوچیک بودن برای رفتن به مدرسه همراهیشون میکردم...یادمه یه خانمی با سگشون اون اطراف قدم میزد ....یکی از چشمهای اون سگ نابینا بود و موقع راه رفتن لنگ میزد...یه روز که  داشتم از مدرسه برمیگشتم فاصله شون با من کم شد ... سگ بطرفم اومد و شروع کرد دمش رو تکون دادن...من خم شدم و سرش رو نوازش کردم...خانم مسن تشکر کرد و گفت این سگ من زیبا نیست ولی خیلی مهربونه..من اون رو ازپناهگاه سگها(shelter) که تحت نظارت انجمن حمایت از حیواناته گرفتم..این سگ رو بحالت مرگ پیدا کرده بودن توی یه جنگل...معلوم نیست که چرا خونین و مالین اونجا افتاده بوده ولی سریع به دادش رسیدن و نذاشتن که بمیره...من میتونستم برم از یه فروشگاه مخصوص خرید و فروش حیوان خانگی (pet shop) یه سگ خیلی زیبا و سالم بخرم ولی من و چند تا از دوستانم هدفمون کمک به سگهای بی سرپرسته و بقیه روبه همین کار تشویق میکنیم...من دو تا گربه هم از همین طریق به سرپرستی قبول کردم...ولی هزینه نگهداری از ریور (سگش) خیلی از اونا بیشتره اما من شکایتی ندارم و این هزینه ها رو با جون و دل پرداخت میکنم ...چند روز بعد توی یه فروشگاه ظرف آبخوری مخصوص سگ دیدم که طرح کارتونی خیلی جالبی داشت...خریدمش و روز بعد که برای پیاده روی رفته بودیم  به عنوان کادو برای ریور دادمش به اون خانم ...هنوز یادمه که از شدت خوشحالی اشک توی چشمهاش جمع شده بود و بیشتر از 10 دفعه تشکر کرد...

دقیقا سیزده بدر 3 سال پیش بود...من اونروز نتونستم برم ولی بچه ها با دوستهاشون رفته بودن یکی از همین پارکهایی که ایرانیها جمع میشن...چیزی از رفتنشون نگذشته بود که بچه ها زنگ زدن خونه و گفتن اعصابشون خورد شده و میخوان برگردن چون شاهد رفتارهای خشن یکی از هموطنها با سگ نگون بختش بودن!!!میگفتن مردک بیرحم سگ رو با قلاده ش از روی زمین بلند میکرده و دور سر خودش میچرخونده و بعد با قهقهه های شیطانی حرکات سگ بیچاره رو که سرش گیج میرفته و مدام میخورده زمین رو مسخره میکرده..جوریکه بچه ها و دوستهاشون بهش اعتراض کردن و اونم با عصبانیت گفته اینجا کاناداست و اینم سگ خودمه هر جوری بخوام رفتار میکنم...دیدم داره بوی شر ازین قضیه میاد.. گفتم از اون مرد سنگدل فاصله بگیرن و زودتر هم برگردن خونه...نشد که ما جماعت ایرانی دور هم جمع بشیم و یه دردسری از این گردهمایی بلند نشه!!!! تقریبا نیمساعت بعد بچه ها دوباره زنگ زدن و گفتن اون آقا دستگیر شده!! گویا وقتی مشغول اون شیرینکاریهای تهوع آور بوده یه نفر ازش فیلم برداری میکنه و بعدش با پلیس تماس میگیره...اونا هم سریع میان و دیگه مهلت نمیدن طرف به کارهاش ادامه بده....سگ رو هم فوری ازش گرفتن و منتقل شده به پناهگاه برای رسیدگی و مراقبت...

البته نا گفته نماند که سگ اینجا جزو خانواده محسوب میشه و از ارج قرب بالایی برخورداره تا حدیکه حتی ارث هم میبره از صاحبش ولی قوانین نگهداری از سگ هم باید همیشه رعایت بشه...مثلا اگر سگ شما خوب تربیت نشده باشه و توی کوچه و خیابون رفتارهای نابهنجار از خودش نشون بده و به دیگران حمله کنه شما مقصر محسوب میشین و موظف هستین سگتون رو خوب تربیت کنین اگرنه اجازه ندارین اون رو بدون قلاده توی جاهای عمومی ببرید...اگر گاز میگیره یه پوزه بند هم باید به مجموعه ش اضافه کنین...

توی همون مجتمع که قبلا ذکر خیرش بود یه همسایه داشتیم که مادر مجرد بود...یه خانم حدود ۴۵ ساله با دو تا دختر نو جوان...این خانم یه عادت عجیبی داشت که هر چند وقت یه بار با یه دوست پسر جدید توی مجتمع رویت میشد ...حالا اینا مسایل شخصی خودش هستن و نوش جونش ...نکته ای که میخوام بهش اشاره کنم داشتن یه سگ بسیار وحشی و درنده خوی نژاد ژرمن شپرد هست...یعنی همه سگ رو اهلی میکنن این خانم عمدا سگه رو وحشی کرده بود...روزی چند بار در معیت خود خانم یا دو تا دخترهاش این سگ میومد روی چمنها رو آبیاری میکرد و خطاب به هر موجود تنابنده ای که اون اطراف بود غرشهای سهمگین سر میداد...باور کنین اگر قلاده بهش نمیزدن از خجالت کوچیک و بزرگ در میومد...جوریکه بخاطر اعتراض همسایه ها بهش پوزه بند هم میزدن  برای خاطر جمعی که اگر یکهو از دستشون فرار کرد لااقل نتونه پاچه کسی رو بگیره و تیکه پاره ش بکنه...

اگر خاطرتون باشه من توی اون مجتمع یه همسایه عزیز گرامی متجسس هم داشتم به اسم اسوتلانا که حتما معرف حضورتون هست...اسوت جان زحمت کشید و مثل همیشه تونست پرده ازین راز برداره..گفت قضیه ازین قراره که گویا شوهر این خانم که پدر دختراش بوده ایشون  رو بارها مورد ضرب و شتم قرار داده و این خانم بعد از جدایی برای اینکه این داستان با دوستان مذکرش دوباره  اتفاق نیوفته یه سگ گارد آورده و فقط کافیه که کوچکترین خطایی از این دوست خوش تیپ و همیشه حاضر در صحنه سر بزنه تا با یه اشاره کوچیک خانم جناب سگ چنان درس ادبی به آقای دوست جان بده که دیگه درس عبرتی بشه برای نسلهای آینده دوست پسرهای دنیا...

خلاصه که سرتون رو درد نیارم...منم از اوندسته اشخاصی بودم که مثل چی از سگ میترسیدم ولی بعد از مهاجرت وقتی چند بار جلوی صغیر و کبیر از مواجهه با سگ وحشت کردم و رفتم پشت سر همسر جان و دیوار کوچه بغلی قایم شدم و صد البته تیر نگاههای معنی دار اهالی بهم اصابت کرد و آبرو ریزی شد ..دیدم نخیر...باید این اصل رو پذیرفت که اینجا با مملکت خودم خیلی فرق داره و  بعضی وقتها حق و حقوقی که اینا برای حیواناتشون قائل هستن از حق و حقوقی که برای همنوعانشون در نظر گرفته شده هم ارزشمندتره...نمونه ش چند روز پیش...راه اصلی رو بستن همه رو راهنمایی میکنن از یه خیابون فرعی دور بزنن و مسیرشون رو عوض کنن...چرا؟ چون یه خرس  تصمیم گرفته عرض خیابون رو رد بشه و تازه  دو تا توله خرس هم همراهش بوده...برای اینکه مامان خرسه بدون دردسر و استرس عرض خیابون رو بهمراه دو تا شازده هاش طی کنه این همه ماشین رو از مسیر همیشگی زابراه کردن و باور کنین 10 دقیقه دیرتر رسیدم سر قرارم!!! ولی راستش قلبا خوشحالم که اون خرس و بچه هاش با صحت و سلامت از عرض اون مسیر شلوغ عبور کردن...اونا هم حق زندگی دارن و باید به امنیت و سلامتشون اهمیت داده بشه...سالها پیش ...وقتی در ایران زندگی میکردم بارها شاهد جسدهای بیجان سگ و گربه و حتی اسبهایی بودم که توی جاده و بین راه افتاده بودن و کسی نبود لاشه ها رو جمع کنه...توی سرما و گرما اونجا میموندن و گذشته ازینکه دیدنشون بسیار ناراحت کننده بود محیط رو هم آلوده میکردن ...و اصلا اینکه چرا بعضی راننده ها انقدر بی مبالات هستن و بقول یکی از دوستان متاسفانه زیر گرفتن و کشتن حیوانات جزو تفریحات و خوشحالی بعضی از اونا هم محسوب میشه!!!

خوشبختانه فرهنگ خوش رفتاری با حیوانات هم داره توی مملکت ما جا میوفته و چند سالیه که از دور و اطراف میشنوم خیلی ها توی خونه هاشون از سگ و گربه نگهداری میکنن...امیدوارم در این راستا موفق باشن و ملاحظه در و همسایه ها رو هم بکنن تا خدای نکرده صدای اعتراضی ازاین قضیه بلند نشه...





 

نظرات 22 + ارسال نظر
مهری یکشنبه 2 خرداد 1400 ساعت 18:42

خانم یاسی عزیز سلام
تقریبا هر روز وبلاگتون رو چک میکنم میبینم پست جدید نزاشتین .
امیدوارم هر جا هستین حالتون خوب باشه

سلام مهری جان...سرگرم اثاث کشی و جابجایی بودم..دیگه کم کم دارم برمیگردم گلم...ممنون که بیادم هستی دوست مهربانم...

monparnass چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 ساعت 02:35 http://monparnass.blogsky.com

بابا مشغول !!!
بابا گرفتار !!!!
نسرین کجا بود ؟؟؟
من از نسرین نقل قول کردم و تو در جواب من برای نسرین نوشتی
" نسرین جون فلان و بیسار ...!!!؟؟؟ "
معلومه حسابی گرفتاری ها !!!
مونپارناس بودم خانوم نه نسرین !!!

ای وای...مونپارناس جان ...ببخش ترو خدا...حواس ندارم بخدا...انقدر این کانادا دنگ و فنگ داره که ادم از یه استان به استان دیگه نقل مکان میکنه انگار تازه روز اول مهاجرته...دیروز موفق شدم درخواست تغییر گواهی نامه رانندگی بدم...۳ ساعت بعد جریمه شدم...حالا میام داستانش رو تعریف میکنم....

monparnass شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 01:07 http://monparnass.blogsky.com

" نسرین :
دیگه داری دیر می کنیا... هر روز سر میزنم با سر می خورم تو دیفال
"
عجب !!!!
پس اینی که من هر وز وقت چک وبلاگت بهش میخوردم
" دیفال" بود ؟!!!!

پ.ن :
حالا این خونه جدید کرایه ایه یا ان شاه الله صاحب خونه این ؟

سلام نسرین جانم..
خدا بخواد انشا..بزودی همه مستاجرا صاحب خونه بشن...
بخدا هنوز هزار تا کار بیخودیِ واجب دارم...هنوز دنبال اداری نرسیدم برم..از همه بدتر بیمه ماشینه که هنوز به قیمت اون استان قبلیه....و گرون..

مهربانو شنبه 25 اردیبهشت 1400 ساعت 00:11 http://baranbahari52.blogsky.com/

ته تغاری میگه اینجا اول بچه ها حق دارن بعد خانوما بعد حیوانات خانگی بعد آقایون . نمیدونم درست میگه یا بنظرش اومده ؟
بعدشم چوب خطت پرشده هااا کجایی پس ؟؟

سلام مهربانو جانم....ته تغاری رو خدا حفظش کنه که انقدر درست گفته...بذار جابجا بشم چشم....حتما خدمت میرسم..

نسرین چهارشنبه 22 اردیبهشت 1400 ساعت 13:57 https://yakroozeno.blogsky.com/

دیگه داری دیر می کنیا... هر روز سر میزنم با سر می خورم تو دیفال

نسرین جانم اثاث کشی دارم...ببخش ترو خدا..در اسرع وقت میام...خیلی دلتنگ همه شما عزیزان هستم..

monparnass یکشنبه 19 اردیبهشت 1400 ساعت 14:01 http://monparnas.blogsky.com

" قانون هست ولی قانونمندی افراد هم مهمه... اصلا ارزشی برای رعایتش قائل نیستن "
یاسی تقریبا جز در بعضی فرهنگها مردم - بلانسبت -مشمول همون اصل کلی و بنیادی
تا نباشد چوب تر
فرمان نبرد گاو نر
هستند و تا بگیر و ببند نباشه همه جا همین داستانه
الکی نیست که در بعضی شهر ها تا یه ملیون دوربین هم شنیدم که برای جلوگیری از جرم و جنایت نصبه
مهم اینه که اگر جرم و قانون شکنی رخ داد مامور قانون حاضر باشه و ...
اینجا متاسفانه اگر کنار خیابون دو نفر همدیگر رو به قصد کشت هم کتک بزنند
اولا
که یکی باید زنگ بزنه تا مطلع بشند
ثانیا
یا اونقدر دیر میآن که اونی که قوی تره با حوصله کارش رو تموم کنه و دست و صورتی آب بزنه و مویی شونه کنه و یه نوشابه بخوره تا جگرش بعد لت و پار کردن طرف مقابل حال بیاد
یا
اصلا نمیآن

فیلم "خیابان آرام "چاپلین رو یادت هست ؟
اونجا حتی اون موقع هم امنیت یک خیابون رو دست یک پلیس می سپاردند
فکر نمیکنم اینجا حتی در این زمان هم چیزی به اسم گشت پلیس وجود باشه که پای پیاده با یونیفرم بین مردم باشند تا
مردم قوت قلب بگیرند و مجرمین در حول و ولا
اجرایی بودن قوانین باید توسط حضور مستمر مامور قانون تضمین بشه

وای وای ..این دوربین ها رو نگو که بیچارمون کردن...دو ماه پیش یه قبض ۳۰۰ دلاری برام اومده که شما چند ثانیه بعد از قرمز شدن چراغ راهنما وارد چهارراه شدی...۴ تا عکس از ماشینم هم ضمیمه نامه کردن....ذلیل مرده ها..

سهیلا یکشنبه 19 اردیبهشت 1400 ساعت 00:41 http://Nanehadi.blogsky.com

چقدر خوبه که برای همه کار قانون دارن.

سهیلا جان قانون هست ولی قانونمندی افراد هم مهمه...خیلی ها تا جریمه بهشون تعلق نگیره اصلا ارزشی برای رعایتش قائل نیستن.

افق بهبود پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1400 ساعت 18:08 http://ofogh1395.blogsky.com

بعضی وقتا ما ادمافک میکنم حیوانات جای ما رو تنگ کردن ولی برعکس هس ما هی داریم زندگی و عر صه رو به اون بیچاره ها تنگ میکنیم و فکر میکنیم حق داریم همه جور غلطی در حق این زبون بسته ها بکنیم
بی ربط نوشت :به راستی اگر اسوتلانا نبود ما از خیلی از حقایق اون مجتمع بی خبر بودیم
بابی اندر احوالات ایشان نیز بنگار

واقعا همینطوره...این ما هستیم که جای اونا رو تنگ میکنیم...بعد هم اعتراض داریم که چرا حیوانات وحشی میان توی شهرها و بعضا به آدمها صدمه میرسونن..

نسرین چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400 ساعت 13:44 https://yakroozeno.blogsky.com/

سلام یاسی جان
اون پیام مشکوک از طرف من بود

سلام نسرین جان
من پیامی دریافت نکردم ازت گلم...

غزال سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1400 ساعت 05:43

سلام یاسی جان،
انقدر لذت میبرم وقتی میبینم که اینجا حیوانات با آرامش و احترام دارن زندگی میکنن.
من هم اوایل از سگ می ترسیدم. تا اینکه یه روز یه سگ کوچولو که توی خیابون گم شده بود، اومد و نشست روی پام. هر چقدر من میرفتم عقب، باز اون میومد جلو می نشست روی پام. خیلی شیشرن بود اون حس. ازونروز دیگه از سگ نترسیدم.
اون داستانی هم که راجع به آقای ایرانی و رفتارش با سگش تعریف کردی رو هم متأسفانه منم اینجا دیدم. حتی یه بنده خدایی بعد از یه مدت خسته شده بود از سگش، رفته بود توی جنگل ولش کرده بود
اون هدیه ای که به سگ اون خانم دادین، خیلی کار زیبایی بود. چه خانم خوش قلبی هستین شما.

سلام غزال جان
واقعا همینطوره... من اون اوایل برام خیلی عجیب بود اینکه توی یه جامعه انقدر به حیوانات اهمیت داده بشه...از بسکه توی ایران میدیدم همه سنگ و چوب بطرف سگ و گربه ها پرت میکنن...
نظر لطفته گلم..ممنون

مهربانو شنبه 11 اردیبهشت 1400 ساعت 04:46 https://baranbahari52.blogsky.com/

عززیزم چه کار قشنگی کردی برای اون سگ مهربون هدیه خریدی و چقدر دلم خنک شد برای دستگیری اون حیوان ازار
متاسفم واقعا خیلی ها صرفا بمنظور کلاس گذاشتن حیوون خونی میارن و یک ذره احساس مسولیت ندارن

مهربانو جان...باور کن اینا یه جوری رفتار میکنن که آدم حس میکنه داره به یکی از اعضای فامیلشون هدیه میده...دیگه ببین چیه که جلوی خودم به یه سگ گفتن تو چرا تنهایی ؟مامانت کو؟ صاحبش بدو بدو اومد گفت من همینجام ....اصلا هم بهش برنخورد که اینجوری خطابش کردن !!!من داشتم شاخ در میاوردم!!!بعدا دیدم خیلی هم رایجه...

پرنسا شنبه 11 اردیبهشت 1400 ساعت 03:33

چه جالب سگشون ارث میبره
در واقع تمام هزینه های زندگیش رو از صاحبش میگیرن

با یه خانم کانادایی حرف میزدم ...دلش از تنها پسرش خیلی پر بود...آخر حرفاش گفت بهر حال دیگه برام فرقی نمیکنه ..تمام داراییم رو دارم میبخشم به 3 تا سگهام...اخیرا با وکیلم هماهنگ کردم برای تنظیم وصیتنامه...پسری که اصلا یادش نیست مادری داره همون بهترکه بعدا از شنیدن این خبر خشکش بزنه...

سینا پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 03:54 http://sinadal.blogsky.com

این" غرب گرایی " اینجا واژه به جاییه هر چی تو فرهنگ غربه کپی میکنیم بی آنکه از درستی اون آگاه باشیم
کسی نمیگه وقتی اصول درست نگه داری و رفتار با حیوونتو نمیدونی واسه چی نگه میداری؟
فقط دنباله رو یه سری اعمالن بی آنکه از چند و چونش سر در بیارن

سینا جان ..حرفت درسته ..باید قبل ازینکه حیوانی رو بیاریم برای نگهداری باید دانش و آگاهی لازم درباره ش رو داشته باشیم...همینجا هم متاسفانه بارها دیده شده که فقط برای ژست و اطوارش سگ یا گربه آوردن برای نگهداری ولی هیچکدوم از اصول اولیه ش رو بلد نیستن..در واقع حیوان زبون بسته رو عذاب میدن که پیش همدیگه کم نیارن و بگن ما هم حیوان خونگی داریم...هر سال کلی سگ و گربه بخاطر تغذیه بد و عدم رسیدگی بهداشتی از بین میرن...چون صاحبانشون حتی حاضر نیستن براشون غذای سالم خونگی درست کنن و همه چی بصورت حاضری و کارخونه ای هست...سرطان بین سگها و گربه ها بیداد میکنه و دامپزشکها برای اینکه حیوان بیشتر عذاب نکشه سریع دستور مرگش رو صادر میکنن و با یه تزریق بقول خودشون برای همیشه اونو میخوابونن...

نسرین پنج‌شنبه 9 اردیبهشت 1400 ساعت 03:53 https://yakroozeno.blogsky.com/

ممنونم عزیزم. لطف داری.
ما در مقابل موجوداتی که بدون خواست خودشون میاریم مسیولیم.
سعی کردم مادر خوبی باشم و فکر می کنم در این یکی موفق بودم فکر می کنم. مزدک هم پیر خوبی بود خداییش.

این عین حقیقته نسرین جان...ایکاش پدر مزدک هم چنین حس مسوولیتی رو در قبال تو و فرزند معصومش داشت...تو همه سعیت رو کردی و یکی از بهترینها هستی ..اینو اطمینان داشته باش ...حتما هم همینطوره...پسری که تو تربیت کرده باشی صد در صد خوبه..امیدوارم دامادی و عاقبت بخیریش رو ببینی...

نسرین چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 13:26 https://yakroozeno.blogsky.com/

در مورد حیوون آوردن برای تک فرزند ها، درست میگی ولی دلیل من چیز دیگه ای بود عزیزم.
اوایلی بود که پدرش ما رو ترک کرده بود و پسرم شوکه بود. هر دو شوکه بودیم چون اصلاً به خواب هم نمی دیدیم یه روز او ما رو بحاطر زن دیگه یا هر چیز دیگه ای ترک کنه. بخاطر همین روانشناس مدرسه اش گفت این نوع بریدن یکی از والدین برای یک بچه شش ساله خیلی سنگینه و باید یک مِهر جدید به زندگیش وارد کنی و بهترین کار آوردن گربه یا سگه.

آپارتمان ما اجازه سگ داشتن حتی در حد کوچولوهاشم نمیداد. پس با یه بچه گربه که به فرزندی گرفتیم شروع کردم. ولی خیلی چنگ میزد به صورت گفتم میریم پت شاپ ناخناشو کوتاه کنه گفت نه! گربه نمی خوام برام یه پرنده عشق بخر.
برای گربه خونه پیدا کردم و دو تا پرنده خریدم چون نمی خواستم پرنده تنها باشه. پس شد سفید و آبی.
متاسفانه مردند و باز دوتا دیگه و اینبار سبز و زرد خریدیم که بعد از چند روز که شانه ی مزدک را عنایت مدفوعشون قرار دادن دیگه باید می رفتند که بر گردوندم مغازه و همونجا خانمه دوتا موش پیشنهاد کرد که مزدک با ذوق قبول کرد. ولی باوجودیکه خیلی همه چیو رعایت می کردم باز فضله موش تو خونه می دیدم چون مزدک دوست داشت تو دستش باهاشون بازی کنه و گاهی در می رفتند پشت یخچال! (گرم و تاریک بود)
خیلی راحت می گرفتمشون و میذاشتم تو خونه شون ولی باز هم...
خلاصه اونم پس دادیم و یه طوطی خریدیم که گفت می تونید بهش حرف زدن یاد بدین.
بعد از یه ده روزی (شاید) گفت این هر چی بهش میگم یاد نمیگیره
بردیمش گفت باید صبور باشی و یکسال طول می کشه تا حرف زدنش راه بیافته. گفت نمی خوام.
قفس اون طوطی یادمه خیلی گرون بود خودش که واویلا. ولی بخاطر تمام خریدام پنجاه دلار بهم پس داد و طوطی و قفس و خوراکیشو گرفت.
خودم فکر کردم ورزش بهتره. بردمش کلاس کاراته و فوتبال که خیلی موثر بود. هفته ای نیم ساعت هم درس خصوصی پیانو براش گرفته بودم. (اوایل کار کردنم بود و مشکلات مالی بیداد می کرد)
در مورد فوبیا شاید بتونم برات تشبیهش کنم به یه چیز دیگه.
اگر ترس عدد ده باشه، فوبیا صده! تا این حد.
من واقعاً با دیدن سگ بزرگ سیاه در نزدیکیم نمی تونم نفس بکشم.
حالا خودت پیدا کن پرتقال فروش را

نسرین جان واقعا بهت افتخار میکنم...چقدر مادر مهربان و فداکاری هستی که با وجود تمام مشکلات که در غربت بار سنگینی روی دوش تو بودن ولی از حال مزدک جان غافل نبودی و تمام تلاشت رو متمرکز کردی برای اینکه او بیشتر ازین صدمه نخوره ...خیلی سخته که با وجود مشکلات مالی بخوای بهترینها رو برای فرزندت فراهم کنی...امیدوارم که همیشه دلت شاد و تنت سالم باشه نسرین جانم..

جودی از امریکا چهارشنبه 8 اردیبهشت 1400 ساعت 04:20

سلام یاسی. منم اوایل از سگ میترسیدم یه بار خونه ادوایزرم بودیم همه یهو رفتن بیرون من موندم تو اشپزخونه و دیدم زیر میز یه چیزی داره میخوره به پام از ترس پریدم و پام محکم خورد به سگ ادوایزرم و بنده خدا زوزه کشید! من از ترس اینکه صداشو کسی نشنونه افتادم روش و ناز و نوازشش کردم تازه اونجا فهمیدم عه من مثلا میترسیدم که!!!!
اما در مورد فوبیا. یه دوستی دارم که به شدت نسبت به سگ فوبیا داره و تو امریکا پارک که میری از هر دو نفر یکیشون سگ داره. این دوستمون کنار دریاچه راه میرفته سگه میاد سمتش از ترسش میپره تو دریاچه! شنا هم بلد نبوده. میگف حاضر بودم غرق شم بمیرم ولی سگه سمتم نیاد!!!!! تازه اونجا بود که فهمیدم یه فرقی هس بین ترس و فوبیا.

سلام جودی جان
باز خدارو شکر که برای دلجویی از سگه ترست ریخت..
طفلکی دوستت چه عذابی میکشه...توی مملکتی که ۹۹ درصد آدمها سگ دارن واقعا سخته که آدم با ترس و استرس ازینکه الان با یه سگ روبرو میشم زندگی کنه...
من یه بار حواسم نیود که یه سگ پشت سرم ایستاده و ضمن صحبت با دوستم یکهو دیدم یه صدای زوزه خفیفی بلند شد رومو برگردوندم دیدم یه سگ تقریبا بزرگ پشتم ایستاده و صاحبش هم داره هاج و واج نگاهم میکنه...با یه حالت وجدان دردی شروع کردم به ناز کردن سگ و همه ش میگفتم ببخش ..من ندیدمت..صاحبش هم تند تند میگفت اشکالی نداره..طوری نشده که...سگه هم هی دمش رو تکون میداد...خلاصه قضیه بخیر گذشت...بعد از چند لحظه دیدم دوستم با یه لبخند معنی داری داره نگاهم میکنه...گفت یاسی جان...خیلی شجاع شدی...خوشحالم که بالاخره ترست ریخت...تازه دوزاریم افتاد که من چه حرکت متهورانه ای انجام دادم و یه سگ رو ناز کردم...باور کن اون لحظه اصلا متوجه نبودم که این یه سگه و بخاطر اینکه ناخواسته پاش رو لگد کرده بودم فقط میخواستم ازش دلجویی کنم...

نسرین سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 23:11 https://yakroozeno.blogsky.com/

شاید نمی دونی فوبیا چیه. فوبیا با ترس معمولی فرق داره عزیزم. ترس نیست، وحشت در حد سکته کردنه.
حتی یکبار رفتم پیش یه روانشناس هیپنوتیزم کرد تا بفهمیم دلیلش چیه بعد راه درمانشو پیش بگیریم. هیچی ازش در نیومد. بجز یکبار تو یونان یه سگ خیلی بزرگ صاحب هتل همه رو ول کرد اومد طرف من. منتهی با این حال و روز الآنم فرق داشت. واقعاً حال سکته بهم دست میده.
بهرحال باوجودیکه تمام حیوونا و جک و جونورا رو دوست دارم، دوست ندارم حیوون تو خونه داشته باشم. بنظرم بهتره آزاد باشند. حتی یکبار بخاطر پسرم که هفت هشت ساله بود دوتا پرنده عشق خریدم اما خبری از تو قفس کردنشون نبود. تو آپارتمان آزاد بودن منهم هی تمیز می کردم هی دندون قروچه می رفتم تا پسرک خسته شد و با خوشحالی برشون گردوندم مغازه و مجانی پسشون دادم.
بعد دوتا موش سفید خوشگل که عاشقشون شدم و بعد گربه بعدشم هر چی گفت گفتم: غلط کردی. (خرگوش می خواست که اونم همسایه مون نشونم داد چه به سر مبل و پرده هاش آورده بود. همه رو جویده بود)
هر حیوونی رو چند روز دوست داشت بعد دیگه نگاهشون هم نمی کرد. بخصوص روی یک طوطی سخن گو خیلی پول از دست دادم.

آخی...تمام بچه های یکی یکدونه دلشون میخواد حتما یه حیوان خونگی داشته باشن..خرگوش رو خیلی کار خوبی کردی نیاوردی..یکی از دوستای مادر بزرگم از شمال دو تا آورده بود..تازه حیاط خونه خیلی بزرگ بود ولی این دوتا بی انصاف باغچه سالم باقی نذاشتن...همه جارو بهم ریخته بودن...از همه ش بدتر بوی تند ادرارشون بود که هر چی حیاط رو میشستن بازم بو میداد...نهایتا مادر بزرگم عذرشون رو خواست و دادشون به یکی از همسایه ها که توی کرج یه باغ بزرگ داشتن..بعدشم دیگه خبر ندارم چی شدن...
من فکر میکنم این ترس از سگ ریشه در کودکی ماها داره...از بسکه هی ماها رو از هاپو ترسوندن و هی میگفتن هاپو میاد گازت میگیره اگه اذیت کنی...

نسرین سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 14:58 https://yakroozeno.blogsky.com/

نمیدونم چرا ما ایرانی ها برامون سخته که قانون هر چیزی را رعایت کنیم. چون هر قانون درستی برای راحت تر زندگی کردن و احترام به حق و حقوق مردمه. راستش خوشحال شدم اون ایرانی احمق تو پارک دستگیر شد و سگ را ازش گرفتند. فکر کرده شکمشو سیر کنه حق داره هر بلایی سرش بیاره. منهم توی پارک بودم زنگ می زدم به پلیس.

خوشحالم دیگه از سگ نمی ترسی اما من فوبیا دارم بخصوص سگ های سیاه و بزرگ. دو بار سگ هایی بهم نزدیک شدن. نمی تونم نفس بکشم و بدون هیچ حرکتی می ایستم. زل می زنم به چشمای اون سگ بیچاره و به صاحب سگ التماسگونه میگم که فوبیا دارم تا زود ازم دور بشن. .
اینجا توی آپارتمان ها سخت اجازه ی نگهداری از سگ را میدن. هم بخاطر آرامش همسایه ها از صداشون هم راحتی سگ ها که به فضای باز نیاز دارند.

نسرین جان من یه حالتی بهم دست میداد که هم خود سگه معذب میشد و هم صاحبش ...کم کم به این نتیجه رسیدم که اینجوری هم خودم رو عذاب میدم و هم بقیه یه جورایی معذب میشن...اگر سگها تا این حد خطرناک بودن هیچوقت انقدر محبوب دل آدمها نمیشدن...باور کن یه رفتارهایی میدیدم و هنوز هم میبینم که میگم اینا بچه آدم هستن نه بقیه!!!از بسکه حرف گوش کن و مهربون هستن..
خوب سگهای سیاه یک کم بخاطر رنگ و ظاهرشون ممکنه ترسناک بنظر بیان ولی خداییش من هر سگ سیاهی دیدم رفتارش آرام و دوستانه بوده تا حالا...
اینجا هم یه پول پیش جداگانه برای نگهداری از سگ و یا گربه میگیرن...چون خونه ها چوبیه و سگها معمولا دوست دارن کنج دیوارها رو بجوون و صدمه بزنن...

ترنج سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 11:32 http://khoor-shid.blogsky.com

من از تجربه شخصی خودم بگم که در ایران مامانم کاملا مخالف حیوان خانگی بود و من هیچ تجربه ای مبنی با تعامل با حیوون خانگی نداشتم. حتی وقتی اومدم کانادا و با اینکه میدیدم که چطور با حیوونهاشون مثل بچه هاشون رفتار میکنند برام قابل درک نبود. تا اینکه پدر شوهرم برای دو ماه رفت انگلیس و ما گربه ایشون رو آوردیم پیشمون. اونوقت فهمیدم که چقدر انس و الفت بین حیوون خونگی و افراد خونه ایجاد میشه. الان خودم یک گربه یک و نیم ساله دارم و یک دخترک هفت ماهه. ما کاملا گربه رو یکی از اعضای خانواده میدونیم.اونهم خیلی حواسش به دخترک ما هست و واقعا باید ببینید که وقتی دخترک به دلیلی گریه میکنه چطور میاد نزدیکش میشینه و نگران نگاهش میکنه. خلاصه از من که میپرسند چند تا بچه داری میگم دو تا دختر دارم ولی یکیش گوشهای مثلثی داره

ترنج جان...نگهداری از گربه بمراتب راحتتره...سگ رو باید حتما روزی چند بار ببری بیرون...ولی گربه سازش بیشتری با محیط خونه داره..از نظر سر و صدا هم گربه ها آرامتر هستن ...واقعا حق داری گربه ت رو دختر خودت میدونی...چون عضو فامیل محسوب میشن وقتی 24 ساعت دارن باهامون زندگی میکنن...شاد و سلامت باشن هر دوتا دختر گلت..

ربولی حسن کور سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 10:24 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
شخصا علاقه چندانی به نگه داشتن حیوان خونگی ندارم اما به نظر افرادی که این اعتقادو دارند احترام میگذارم.
راستی بعید میدونم کسی عمدا با ماشین به یه سگ بزنه. کلا ماشینو نابود میکنه!

سلام دکتر جان
با شما همعقیده م...حیوانات رو میشه از دور هم دوست داشت...اصرارهای بچه ها برای اوردن سگ رو هیچوقت نپذیرفتم..هم از نظر بهداشتی و هم عاطفی مشکل سازه...دیدم که وقتی حیوانات خانگی از بین میرن چقدر به همه از نظر روحی لطمه وارد میشه ...کلا سری که دردنمیکنه نباید دستمال بست..
متاسفانه بعضی آدمها که اصلا بویی از انسانیت نبردن ..دور از جان شما و بقیه دوستان...این حرکت بی رحمانه رو انجام میدن...چند سال پیش توی شمال چنین اتفاقی افتاد و چند نفر از فامیلهای نزدیک من شاهد بودن ...بقول خودشون سفر زهر مارشون شده بود...مایه تاسفه واقعا...

monparnass سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1400 ساعت 05:57 http://monparnass.blogsky.com

سلام یاسی
"فرهنگ خوش رفتاری با حیوانات هم داره توی مملکت ما جا میوفته
و
چند سالیه که از دور و اطراف میشنوم خیلی ها توی خونه هاشون از سگ و گربه نگهداری میکنن. "

خواستم بگم خوش رفتاری با حیوانات یه چیزه و نگهداری از سگ و گربه یه چیز دیگه
مگه میشه توی این زندگی آپارتمانی موجودی مثل سگ رو نگه داشت و مزاحم بقیه نبود؟
همینطور که الهه گفت سگ رو برای پیاده روی میآرن بیرون و معابر و کوچه ها رو با توالت عمومی اشتباه میگیرند
میتونی تصور کنی صبح داری میری سر کار و یه دفعه صحنه منزجر کننده ... سگ رو بینی که وسط پیاده رو ریخته چه حالی بهت دست میده ؟
زندگی شهری پیرو قاعده های مشخصیه از جمله اینکه نباید شخص به خاطر منافع خودش منافع جمع رو پایمال کنه
شما حق نداری چون از موزیک با صدای بلند خوشت میآد همسایه ها رو به زور مهمون شنیدن موزیکت کنی

داستان سگ از مواردیه که لااقل توی کشور ما به دلیل عدم وجود قوانین لازم و یا عدم ضمانت اجرا چیزی جز دردسر برای اطرافیان صاحب سگ نداره
اینها که تازه مصیبت سگهای با صاحبه داستان سگهای ولگرد که با انبوهی از بیماریهای مشترک با انسان در حال لولیدن در کوچه ها و خیابانها زیر چشم "سازمان مدیریت بازیافت شهرداری ها " و پیمانکارانشون هستند داستانی جدا هست
سگهایی گاه پرخاشگر که حتی به ماشینها هم حمله میکنند

نگه داشتن سگ در داخل خونه در هیچ کجای این مملکت و در هیچ قومیتی وجود نداشته مگر عشایر که کلا زندگی متفاوتی با بقیه دارند
ای کاش مجذوبین فرهنگ غرب رفتار غربی ها رو بدون کم و کاست تقلید میکردند در اون فرهنگ اصل اول بر عدم آسیب به دیگرانه بنابراین چهارچوب هر رفتاری -مثل نگه داشتن سگ- که بالقوه باعث آزار و اذیت دیگران بشه توسط قوانین به درستی تعریف و برای نقضش مجازات در نظر گرفته شده

در فرهنگ غرب آزادی به اون مفهوم که معمولا تصور میشه نیست صاحب سک باید ... سگش رو از معابر جمع کنه و یا باید به سگ خطرناک رو در معابر عمومی قلاده بزنه
اینجا به راحتی سگ نگهبان واصطلاحا بگیر رو بدون قلاده و پوزه بند به پارک بردند و سگ به دختربچه ای که ندونسته دویده طوری حمله گرده و گاز گرفته که کار بچه به جراحی کشیده جالب اینجاست که کسی اصلا نپرسیده که چرا همچین حیوان خطرناکی رو بهش اجازه ورود به پارک دادند
کجای دنیا انقدر بی ضابطه عمل میکنند؟

سلام مونپارناس جان
فرمایشت کاملا صحیحه... آپارتمان نشینی سالهاست که در مملکت ما رایجه ولی فرهنگش متاسفانه هنوزم که هنوزه لق میزنه!!! از همه ش هم بارز تر جفت جفت کفشهای رنگ و وارنگ که از جلوی در واحدها تا دم در خروجی پخش و پلا هستن ...یا خداحافظی های با ولوم بالا بعد از نیمه های شب که همه خوابن...و کلا هزار جور نکته دیگه...الان نگهداری از حیوانات در آپارتمان هم همین وضع رو داره...فقط یاد گرفتن که سگ داشته باشن...من یادمه چند سال پیش توی ایران مکافاتی داشتیم با سگ غول پیکر همسایه بالایی آپارتمان خاله پدرم...ایشون سن شون بالا بود و شدیدا وسواسی...آسانسور هم نداشت آپارتمانشون..همسایه بالایی روز چند بار سگشون رو میاورد از جلوی راه پله همه میبرد توی حیاط برای اجابت مزاج و برمیگردوند...بعضی وقتها یادش میرفت با خودش پلاستیک بیاره برای تمیزکاری بعدش و هنرنمایی سگشون باید اونجا میموند تا دفعه بعد که دوباره برگردن پایین...از همه بدتر سگه تربیت نشده بود و برای همه پارس میکرد...بنده خدا خاله جان شدیدا ازش واهمه داشت و میگفت ساعت رفت و امد من بیچاره افتاده دست این سگه...باید هی کشیک بکشم کی کارش تموم شده و برگردوندنش توی واحدشون تا سریع بدووم با این پاهای چپر چلاقم برم بیرون و برگردم...از صدای واق واق بی وقتی ش هم که نه خواب داریم نه استراحت...
اونایی که خونه حیاط دار دارن باز یه چیزی...لااقل مزاحم رفت و امد و رعب و وحشت بقیه نیستن...ولی نگه داشتن سگ در آپارتمان دیگه از اون مقوله هاست..
من شنیده بودم شهرداری خودش برای جمع آوری سگهای ولگرد اقدام میکنه و حتی گفته شده بود که بهشون سم خوراکی دادن ...واقعا متاسف شدم از شنیدنش ...اگر نهادی وجود داشت که اونها رو تحت حمایت خودش میگرفت چرا باید از بین برده میشدن؟؟!!
سگ خطرناک رو چرا بین مردم بردن که چنین حادثه تلخی رقم بخوره؟از همه بدتر چرا کسی جوابگو نیست؟یعنی دیگه برای بردن بچه ها به پارک هم باید این استرس رو به نگرانیهای رایجش افزود؟ که نکنه یه سگ ها یکهو از یه گوشه پارک حمله کنه بچه بیچاره رو گاز بگیره؟؟؟!!! ای خدا...

الهه دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 21:50

چقدر از رفتار اون خانم با سگ نابینا خوشم اومد. یه پیج اینستا بود که حیوانات آزار دیده مشهد رو پیدا می کردن و بهشون رسیدگی میکردن و بعد اگه آدم مطمئنی بود داوطلبانه سرپرستیشو به عهده می گرفت. مثلا یه سگی که توی قیر انداخته بودن رو به سختی تمیز کردن و فرستادن خارج از ایران و وقتی کلیپشو دیدم که حالش خوبه و توی چمن بازی میکنه اشک جمع شد توی چشمم.
توی ایران بنظرم رفتار مناسبی نمیشه. اکثر حیوانات توی اپارتمان هستن. موقع پیاده رویشون هم دیدم دسشویی میکنن وسط خیابون و بدون تمیز کردنش می رن! هیچ قانونی براش وجود نداره!
یا یه رفتارهای افراطی مثل گرفتن جشن تولد انچنانی برای سگ در اپارتمان و لباس تنگ و عجیب تنش میکنن که به زور نفس میکشه و...! سگ آخه نمیفهمه و لذتی نمیبره. اینکار رو بهتره برای یه بچه نیازمند که میفهمه انجام بدن و بجاش با سگشون بازی کنن و گردش ببرنش!

الهه جان ...نگهداری از حیوانات رسم و رسوم خودش رو داره و خدا کنه همه نکاتش مو به مو اجرا بشه وگرنه خودش یه جور آزار محسوب میشه...هم باید به حق و حقوق حیوان احترام گذاشت و هم سایر شهروندان...اینجا همه موظفن که کثیف کاری سگشون رو تمیز کنن و نذارن همونجور بمونه که باعث آلودگی محیط بشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد