بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.
بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.

سگ ما چون سگ دیگران مباشد...

یکی از آشناهای ما اخیرا به کانادا مهاجرت کرده ....زنگ زدم حالش رو بپرسم  دیدم طفلکی کلی شاکیه که اینا چرا اینجورین؟ همچین سگشون رو به بند جیگرشون میچسبونن که انگار از اولاد براشون عزیزتره...میگفت برای پیاده روی رفته سمت پارک محله شون و یه خانمی بهمراه دو تا پسر بچه ها و سگشون رو دیده که از قرار معلوم نوع رفتار اون خانم براش خیلی عجیب بوده چون ترجیح داده که توی هوای گرم و آفتابی و در شرایطی که بچه ها از گرما له له میزدن و آب میخواستن از تنها بطری آبی که همراهش بوده به سگشون آب بده و در جواب اعتراض بچه ها فقط گفته صبر کنین برسیم خونه ...جاسپر(سگشون) واجبتره!!! یه جا هم وقتی آقا سگه رفته بوده دست به آب گویا بچه ها هی صداش میزدن که زودتر بیاد بازی کنن ولی مادرشون یکهو هوار کشیده که: جاسپر و کوفت!!!..چرا نمیذارین این بچه راحت کارش رو انجام بده؟؟!!!انقدر صداش نزنین...بذارین ریلکس باشه!!!

البته من به این دوستمون حق میدم که تعجب کنه ازین همه توجه و محبتی که در حق اون سگ شده...اینجا مملکتیه که حیوانات دارای حق و حقوق هستن و انجمن حمایت از حیوانات در راستای حفظ و نگهداری ازاونا از هیچ کمکی دریغ نمیکنه...یادمه چند سال پیش یکی از همکارام با یه چهره خسته و عصبی اومد سرکار و گفت دیگه از دست همسایه بی فرهنگ چینی شون به تنگ اومدن...معلوم نیست چیکار میکنه که سگشون  که هرگز هم بیرون نمیارنش۲۴ ساعت در حال زوزه کشیدنه و اصلا نمیذاره همسایه ها استراحت کنن..یکی از همکارا گفت بیشتر تحقیق کنین چون قضیه مشکوکه...چند روز بعد اومد و گفت حق با شما بود...زنگ زدیم انجمن حمایت از حیوانات و اونا چون با مخالفت مرد چینی برای دیدن سگ مواجه شدن با پلیس تماس گرفتن و آخر معلوم شده که این سگ مدتهاست مریضه و از یه عارضه پوستی دردناک و لاغری شدید رنج میبره...خود انجمن حمایت از حیوانات ازین مرد شکایت کرد و اون آقا  به یه جریمه سنگین نقدی محکوم شد که در صورت عدم پرداخت باید زندانی هم میشد...

چند سال پیش که بچه ها کوچیک بودن برای رفتن به مدرسه همراهیشون میکردم...یادمه یه خانمی با سگشون اون اطراف قدم میزد ....یکی از چشمهای اون سگ نابینا بود و موقع راه رفتن لنگ میزد...یه روز که  داشتم از مدرسه برمیگشتم فاصله شون با من کم شد ... سگ بطرفم اومد و شروع کرد دمش رو تکون دادن...من خم شدم و سرش رو نوازش کردم...خانم مسن تشکر کرد و گفت این سگ من زیبا نیست ولی خیلی مهربونه..من اون رو ازپناهگاه سگها(shelter) که تحت نظارت انجمن حمایت از حیواناته گرفتم..این سگ رو بحالت مرگ پیدا کرده بودن توی یه جنگل...معلوم نیست که چرا خونین و مالین اونجا افتاده بوده ولی سریع به دادش رسیدن و نذاشتن که بمیره...من میتونستم برم از یه فروشگاه مخصوص خرید و فروش حیوان خانگی (pet shop) یه سگ خیلی زیبا و سالم بخرم ولی من و چند تا از دوستانم هدفمون کمک به سگهای بی سرپرسته و بقیه روبه همین کار تشویق میکنیم...من دو تا گربه هم از همین طریق به سرپرستی قبول کردم...ولی هزینه نگهداری از ریور (سگش) خیلی از اونا بیشتره اما من شکایتی ندارم و این هزینه ها رو با جون و دل پرداخت میکنم ...چند روز بعد توی یه فروشگاه ظرف آبخوری مخصوص سگ دیدم که طرح کارتونی خیلی جالبی داشت...خریدمش و روز بعد که برای پیاده روی رفته بودیم  به عنوان کادو برای ریور دادمش به اون خانم ...هنوز یادمه که از شدت خوشحالی اشک توی چشمهاش جمع شده بود و بیشتر از 10 دفعه تشکر کرد...

دقیقا سیزده بدر 3 سال پیش بود...من اونروز نتونستم برم ولی بچه ها با دوستهاشون رفته بودن یکی از همین پارکهایی که ایرانیها جمع میشن...چیزی از رفتنشون نگذشته بود که بچه ها زنگ زدن خونه و گفتن اعصابشون خورد شده و میخوان برگردن چون شاهد رفتارهای خشن یکی از هموطنها با سگ نگون بختش بودن!!!میگفتن مردک بیرحم سگ رو با قلاده ش از روی زمین بلند میکرده و دور سر خودش میچرخونده و بعد با قهقهه های شیطانی حرکات سگ بیچاره رو که سرش گیج میرفته و مدام میخورده زمین رو مسخره میکرده..جوریکه بچه ها و دوستهاشون بهش اعتراض کردن و اونم با عصبانیت گفته اینجا کاناداست و اینم سگ خودمه هر جوری بخوام رفتار میکنم...دیدم داره بوی شر ازین قضیه میاد.. گفتم از اون مرد سنگدل فاصله بگیرن و زودتر هم برگردن خونه...نشد که ما جماعت ایرانی دور هم جمع بشیم و یه دردسری از این گردهمایی بلند نشه!!!! تقریبا نیمساعت بعد بچه ها دوباره زنگ زدن و گفتن اون آقا دستگیر شده!! گویا وقتی مشغول اون شیرینکاریهای تهوع آور بوده یه نفر ازش فیلم برداری میکنه و بعدش با پلیس تماس میگیره...اونا هم سریع میان و دیگه مهلت نمیدن طرف به کارهاش ادامه بده....سگ رو هم فوری ازش گرفتن و منتقل شده به پناهگاه برای رسیدگی و مراقبت...

البته نا گفته نماند که سگ اینجا جزو خانواده محسوب میشه و از ارج قرب بالایی برخورداره تا حدیکه حتی ارث هم میبره از صاحبش ولی قوانین نگهداری از سگ هم باید همیشه رعایت بشه...مثلا اگر سگ شما خوب تربیت نشده باشه و توی کوچه و خیابون رفتارهای نابهنجار از خودش نشون بده و به دیگران حمله کنه شما مقصر محسوب میشین و موظف هستین سگتون رو خوب تربیت کنین اگرنه اجازه ندارین اون رو بدون قلاده توی جاهای عمومی ببرید...اگر گاز میگیره یه پوزه بند هم باید به مجموعه ش اضافه کنین...

توی همون مجتمع که قبلا ذکر خیرش بود یه همسایه داشتیم که مادر مجرد بود...یه خانم حدود ۴۵ ساله با دو تا دختر نو جوان...این خانم یه عادت عجیبی داشت که هر چند وقت یه بار با یه دوست پسر جدید توی مجتمع رویت میشد ...حالا اینا مسایل شخصی خودش هستن و نوش جونش ...نکته ای که میخوام بهش اشاره کنم داشتن یه سگ بسیار وحشی و درنده خوی نژاد ژرمن شپرد هست...یعنی همه سگ رو اهلی میکنن این خانم عمدا سگه رو وحشی کرده بود...روزی چند بار در معیت خود خانم یا دو تا دخترهاش این سگ میومد روی چمنها رو آبیاری میکرد و خطاب به هر موجود تنابنده ای که اون اطراف بود غرشهای سهمگین سر میداد...باور کنین اگر قلاده بهش نمیزدن از خجالت کوچیک و بزرگ در میومد...جوریکه بخاطر اعتراض همسایه ها بهش پوزه بند هم میزدن  برای خاطر جمعی که اگر یکهو از دستشون فرار کرد لااقل نتونه پاچه کسی رو بگیره و تیکه پاره ش بکنه...

اگر خاطرتون باشه من توی اون مجتمع یه همسایه عزیز گرامی متجسس هم داشتم به اسم اسوتلانا که حتما معرف حضورتون هست...اسوت جان زحمت کشید و مثل همیشه تونست پرده ازین راز برداره..گفت قضیه ازین قراره که گویا شوهر این خانم که پدر دختراش بوده ایشون  رو بارها مورد ضرب و شتم قرار داده و این خانم بعد از جدایی برای اینکه این داستان با دوستان مذکرش دوباره  اتفاق نیوفته یه سگ گارد آورده و فقط کافیه که کوچکترین خطایی از این دوست خوش تیپ و همیشه حاضر در صحنه سر بزنه تا با یه اشاره کوچیک خانم جناب سگ چنان درس ادبی به آقای دوست جان بده که دیگه درس عبرتی بشه برای نسلهای آینده دوست پسرهای دنیا...

خلاصه که سرتون رو درد نیارم...منم از اوندسته اشخاصی بودم که مثل چی از سگ میترسیدم ولی بعد از مهاجرت وقتی چند بار جلوی صغیر و کبیر از مواجهه با سگ وحشت کردم و رفتم پشت سر همسر جان و دیوار کوچه بغلی قایم شدم و صد البته تیر نگاههای معنی دار اهالی بهم اصابت کرد و آبرو ریزی شد ..دیدم نخیر...باید این اصل رو پذیرفت که اینجا با مملکت خودم خیلی فرق داره و  بعضی وقتها حق و حقوقی که اینا برای حیواناتشون قائل هستن از حق و حقوقی که برای همنوعانشون در نظر گرفته شده هم ارزشمندتره...نمونه ش چند روز پیش...راه اصلی رو بستن همه رو راهنمایی میکنن از یه خیابون فرعی دور بزنن و مسیرشون رو عوض کنن...چرا؟ چون یه خرس  تصمیم گرفته عرض خیابون رو رد بشه و تازه  دو تا توله خرس هم همراهش بوده...برای اینکه مامان خرسه بدون دردسر و استرس عرض خیابون رو بهمراه دو تا شازده هاش طی کنه این همه ماشین رو از مسیر همیشگی زابراه کردن و باور کنین 10 دقیقه دیرتر رسیدم سر قرارم!!! ولی راستش قلبا خوشحالم که اون خرس و بچه هاش با صحت و سلامت از عرض اون مسیر شلوغ عبور کردن...اونا هم حق زندگی دارن و باید به امنیت و سلامتشون اهمیت داده بشه...سالها پیش ...وقتی در ایران زندگی میکردم بارها شاهد جسدهای بیجان سگ و گربه و حتی اسبهایی بودم که توی جاده و بین راه افتاده بودن و کسی نبود لاشه ها رو جمع کنه...توی سرما و گرما اونجا میموندن و گذشته ازینکه دیدنشون بسیار ناراحت کننده بود محیط رو هم آلوده میکردن ...و اصلا اینکه چرا بعضی راننده ها انقدر بی مبالات هستن و بقول یکی از دوستان متاسفانه زیر گرفتن و کشتن حیوانات جزو تفریحات و خوشحالی بعضی از اونا هم محسوب میشه!!!

خوشبختانه فرهنگ خوش رفتاری با حیوانات هم داره توی مملکت ما جا میوفته و چند سالیه که از دور و اطراف میشنوم خیلی ها توی خونه هاشون از سگ و گربه نگهداری میکنن...امیدوارم در این راستا موفق باشن و ملاحظه در و همسایه ها رو هم بکنن تا خدای نکرده صدای اعتراضی ازاین قضیه بلند نشه...