بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.
بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.

آنچه گذشت....

قربون معرفت همه شما عزیزانم...که انقدر مهربون هستین...بعد از مدتها اومدم اینجا یه سر بزنم ولی انقدر از خوندن کامنتهای پر مهرتون ذوق زده شدم که اصلا دلم نمیاد برم به انبوه کارهای عقب افتاده این چند وقتی که قناد شدم برسم...یه شرح اجمالی از آنچه گذشت میدم و زحمت رو کم میکنم..

راستش هنوزم اونجور که باید برنامه هامون روتین نشده ولی اهالی خیلی دارن استقبال میکنن شکر خدا...هر روز داره سفارشها بیشتز میشه...از شما که غریبه نیستین چه پنهان که یه ضعفهایی هم هست ولی بزودی برطرف میشه انشااله...ماها همه قناد خونگی هستیم ولی حالا شدیم قناد حرفه ای و  فقط خدا میدونه که گاهی وقتها چه گندهایی زده میشه !!!!مثلا همین امروز نون خامه ایها یک دماری از روزگارمان دراوردن که کم مونده بود پیش بند آردی و پودر قندی خودمو پرت کنم یه گوشه و کارگاه قنادی رو برای همیشه ترک کنم...آخرش بعد از کلی قسم و‌آیه و قربون صدقه سفارش نون خامه ای رو به دست مشتری رسوندیم...

اون یکی همکارم اخرش هم نتونست شیرینی زبان رو در حدیکه ایرانی پسند باشه تولید کنه و ناچارا فعلا حذفش کردیم تا یه دستور خوب پیدا کنیم...این چند وقته خیلی پیش اومد که دست به دامن قنادهای معروف ایران بشیم ولی راستش رو بخوایین راهنمایی خواستن ازشون خیلی ناامیدمون کرد...با وجود اینکه میدونن ما خارج از ایرانیم و عملا رقیبی براشون محسوب نمیشیم ولی دریغ ازینکه دستور شیرینی خواسته شده رو درست درمون به آدم بدن...تا تونستن پیچوندنمون و اگر هم آموزشی دادن پر از راهنماییهای غلط انداز و اشتباه بود که باعث شد وقت و موادمون هدر برن....اگر دستور شیرینی ایرانی خوب و امتحان شده دارین لطفا برام بفرستین...خیلی ممنون میشم...

استرس کاری  بالاست...از ساعت 7 صبح تا تقریبا 10 شب سرکار هستیم...امروز دیگه ساعت 6 غروب خداحافظی کردم و برگشتم خونه...هنوز نرسیدم برم دوش بگیرم..کلی کار عقب افتاده دارم ولی نمیشه برم دنبالشون...شروع هر بیزینسی سختیخای خودش رو داره و برای موفقیت در اون شغل و حرفه باید خیلی تلاش کرد...

شاید باورتون نشه ولی خدا شاهده که تک تک شما عزیزان رو دوست دارم و همیشه بیادتون هستم..امیدوارم که بزودی کار قنادی روی روال بیوفته و دیگه نیازی نباشه این همه ساعت طولانی اونجا باشم...دوباره بتونم هر روز بهتون سر بزنم و برای تک تکتون کامنت بذارم..سعی میکنم در اولین فرصت به همه تون سر بزنم...ببخشین اگر جواب کامنتهای شما عزیزان انقدر دیر شد...از دور دستان پر مهر تک تک شما رو میفشارم و به داشتنتون افتخار میکنم..

از ورای خاطرات...

به چشم بر هم زدنی گذشت....مثل برق و باد...یادته شیرین جون؟ اونروز توی کلاس نشسته بودیم...یکی از اون روزای کشدار و تقریبا گرم خرداد ماه بود...حوصله نداشتیم بریم توی حیاط...من و تو و زیبا نشستیم توی کلاس و بازم مثل همیشه صحبت از آینده شد...اینکه میخواهیم چیکار کنیم؟یکهو گفتی من شیرینی فروشی میزنم...اسمش رو هم میذارم قنادی شیرین و شرکا...بعدش هم پقی زدی زیر خنده...از همون خنده های ریز و بانمک که هنوز به یادم مونده...پرسیدم  کدوم شرکا منظورته؟گفتی من از شیرینی پنجره ای هایی که تو درست میکنی خیلی خوشم میاد...زیبا هم که عرضه نداره...لااقل بیاد طی بکشه و جلوی مغازه رو آب  و جارو کنه...زیبا هم یه خاک تو سر هوایی برات فرستاد و سه تایی زدیم زیر خنده...

زمان چه زود میگذره...تقریبا 35 سال از اون روزا گذشته...تو حوصله دانشگاه رفتن نداشتی...با همون مدرک دیپلم استخدام شدی..چند سال پیش دیگه قید کار کردن رو زدی و تازه یادت افتاد که خیلی ساله تنهایی..ازدواج کردی و شدی یه خانم خانه دار...نمیدونم توی این سالهایی که گذشت یاد اون شوخی بامزه ت افتادی یا نه؟ ولی من هیچوقت فراموشش نکردم...شوخی شوخی جدی گرفتمش...شد یکی ازآرزوهای بزرگم...با خودم توی تموم این سالها همه جا بردمش...سبک سنگینش کردم و بهش بها دادم...یه جاهایی کم آوردم و موقتا بی خیالش شدم ولی هیچوقت فراموشم نشد که چقدر دلم میخواد بهش جامه عمل بپوشونم...

شیرین جان ...فردا روز افتتاح قنادی ماست...جات خیلی خالیه...بیاد تو اولین شیرینی که طبخ و توی ویترین چیده شد شیرینی پنجره ای بود..خدا میدونه که چند بار بغضم گرفته و آرزو کردم که ایکاش تو و زیبا توی یک چنین روزی کنارم بودین...ولی افسوس که این یکی جزو محالاته...و ایکاش نبود.