بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.
بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.

بار کج به منزل نمیرسه...قسمت اول

من همیشه روزای پنجشنبه و جمعه رو برای خرید در نظر میگیرم چون حوصله شلوغی و همهمه فروشگاهها رو در آخر هر هفته ندارم...هم صف پرداختها شلوغتره و هم اینکه معمولا جای پارک نایاب میشه!!!...وارد فروشگاه که میشم یکی از کارمندها با مایه ضد عفونی و ماسک دم در منتظره که به مشتریهایی که فراموش کردن ماسک بزنن یاد آوری کنه و بعدش با اسپری دسته چرخ خرید رو ضدعفونی میکنه و تحویلشون میده...تشکر میکنم و اول میرم سمت میوه ها یه چرخی میزنم بعد راه میوفتم سمت گوشت و مرغ..یکهو حرکت عجیب یه مرد جوان توجهم رو جلب میکنه...رفته پشت یکی از یخچالها ...یه بسته ماهی یخزده گرفته دستش ولی به یه نقطه خیره شده و پلک نمیزنه..رد نگاهش رو میگیرم و میبینم به یه پیرمرد به فاصله چند متری خیره شده.. بعد با خونسردی بطرفش میره ...چند لحظه باهاش حرف میزنه و در حین حرف زدن دستهای پیرمرد شروع میکنه به لرزیدن...مرد جوان بی سیم رو از جیبش در میاره و سکوریتی روصدا میکنه و خیلی سریع دو تا نگهبان میان و زیر بازوی پیرمرد رو میگیرن و بسمت یه آفیس راهنماییش میکنن...معلوم میشه که مچ پیرمرد رو در حال دزدی از قفسه تن ماهیها گرفتن و حالا بردنش که ازش توضیح بخوان...خیلی متاسف میشم که توی این سن و سال باید چنین مسئله ای پیش بیادتا منجر به تشکیل پرونده و آبرو ریزی هم بشه ...یاد خاطره ای میوفتم...چند سال پیش من بعنوان صندوقدار توی یه فروشگاه مشغول بکار بودم..توی فروشگاهها یه سری آدمهایی استخدام میشن به عنوان" shadow shopper"...اینا کارشون اینه که با لباس معمولی بین مردم میچرخن و برای اینکه توجه کسی رو جلب نکنن یه سبد میگیرن دستشون و دقیقا عین یه مشتری عادی توی فروشگاه میگردن و چون ظاهرشون عادیه خیلی راحت بین مشتریها پرسه میزنن و وقتی به کسی مشکوک بشن یکهو مچ طرف رو در حین ارتکاب جرم میگیرن و تحویل سکوریتی فروشگاه میدن...توی کارشون هم خیلی وارد و حرفه ای هستن...من یادمه اون روز یه آقای پاکستانی رو فرستاده بودن و چون همسر این آقا از اهالی ترکیه هست گهگاهی دست و پا شکسته ترکی حرف میزد و لهجه بامزه ای داشت ولی توی کارش خیلی جدی بود...القصه...اونروز من یه شیفت طولانی داشتم و بعلت شلوغی نشد break بگیرم و دیگه ساعت 2 بعد از ظهر از گرسنگی و خستگی در حال غش و ضعف بودم...بالاخره دلشون به رحم اومد و اجازه دادن من برم نیمساعت استراحت کنم...یعنی رئیسمون خودش اومد رنگ و روی منو دید وحشت کرد... جای من ایستاد و گفت برو یخورده استراحت کن زود بیا چون توی customer service فقط یه نفر نیرو داریم و با توجه به این جمعیت کافی نیست ...از بسکه شلوغ بود و از قضا دو نفر هم نیومده بودن دیگه بدجوری دست تنها مونده بودن...خلاصه ...تا اومدم برم سمت نهارخوری .. دیدم این آقای پاکستانی ازآفیس خودشون اسم منو صدا زد...توی دلم شیطون رو لعنت کردم که نمیذاره من بیچاره یه جرعه آب بخورم!!! رفتم سمتش دیدم میگه: یاسی.. من خیلی متاسفم که دارم وقت استراحتت رو میگیرم ولی شدیدا به کمکت نیاز دارم...همین الان یه خانم ایرانی رو در حال دزدی از قسمت لوازم آرایشی دیدم و آوردمش توی آفیس (در جا سرم داغ شد) ...اصلا انگلیسیش خوب نیست و من باید یه سری اطلاعات ازش بگیرم و وارد سیستم کنم.. وگرنه مجبورم از پلیس بخوام که از اداره یا مترجم بفرستن یا بیان ببرنش خودشون استنطاق کنن..وقتی اسم پلیس رو آوردم خیلی گریه افتاد...میشه بمن کمک کنی؟!از لای در سرک کشیدم دیدم یه خانم جوان داره با اضطراب به ما دو تا نگاه میکنه... توی چشمهاش ترس و نگرانی موج میزد و داشت تند تند اشک میریخت...در اوج عصبانیت ازین حس تحقیری که بخاطر عمل زشت اون خانم هموطن درگیرش شده بودم  یه لحظه دلم سوخت ...دیدم تنهاست و اگر پای پلیس باز بشه به قضیه دیگه حالا حالاها درگیره...گفتم باشه...فقط بذار دستهام رو بشورم الان میام..

نظرات 12 + ارسال نظر
ربولی حسن کور یکشنبه 19 بهمن 1399 ساعت 00:01 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چند روز نیومدم فوری داستان دنباله دار نوشتین؟!
اول که نوشتین یه نفر با ماسک دم در ایستاده گفتم حتما میخواین بگین بعضی از عزیزان هم وطن هر روز میان اونجا و ماسک مجانی میگیرن!
بعد هم که گفتین دیدین یه مرد جوون خیره شده و حرکت نمیکنه یه لحظه گفتم حتما دچار یه نوع خاص از تشنج (ابسنس) شده!
خب حالا برم قسمت دومو بخونم

سلام دکتر جان
امیدوارم که دفعه دیگه به شادی و خوشی باشین و علت نبودن تون چنین دلمشغولی هایی باشن...دقیقا درست حدس زدین...آقاهه در چند قدمی ورود به فروشگاه بلند بلند به پسرش گفت: باباجون زود ماسک رو بردار ...این جا اگه نداشته باشی خودشون یکی بهت میدن!!! خودم بارها شاهد خلق چنین شاهکارهایی توسط هموطنان عزیزمون بودم !!!
ببین یه دکتر واقعی یعنی این...حتی موقع وبلاگ خوندن هم ذهن پویایی دارین و مشغول تشخیص بیماری هستین...وجودتون مایه افتخاره دکتر جان..

سینا شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 22:13

رژ لب دزدی به کیف نمیرسه هم عنوان خوبیه!

از دست تو سینا....

سینا شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 13:22 http://sinadal.blogsky.com

مثل اینکه سهم هموطنانم از زندگی هرجای این دنیا باشن بازم غمه بازم فقره...
چقدر افسوس خوردم ، خیلی حرفه
یک خانوم ایرانی مجبور به دزدی شه اونم در یه کشور غریب؟!

سینا جان علتهای مختلفی داره ...همه ش هم بخاطر فقر نیست...توی قسمت دوم بهش اشاره میشه...

صفا شنبه 18 بهمن 1399 ساعت 03:06 http://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

یاسی جون زودتر بیا بنویس ببینیم چی شد . چه جای حساسی قطعش کردی

چشم....به همین زودیها میام تعریف میکنم چی شد بعدش....

مهری جمعه 17 بهمن 1399 ساعت 19:43

خانم یاسی عزیز سلام
چه جای حساسی تموم شد
من اینجور مواقع فقط غصه میخورم و همش فکر میکنم چ دلیلی باعث این رفتار شده

سلام مهری جانم
غصه نخور گلم...امان ازین دلایل که همهشون عذر بدتر از گناه هستن بیشتر اوقات...

taraaaneh جمعه 17 بهمن 1399 ساعت 14:25 http://taraaaneh.blogsky.com

منهم منتظرم ببینم که بقیه اش چی میشه.

چشم ترانه جان...در اولین فرصت مینویسم..

افق بهبود جمعه 17 بهمن 1399 ساعت 09:12 http://ofogh1395.blogsky.com

منتظر قسمت بعدیم
هیجانی شد

ای بابا :(((
کاشکی دنیا یه جوری نمیچرخید که ادما مجبور به دژدی بشن . من خودم یه دفعه تو دانشگاه ازم دزدی شد. فکر کن یاسی جون . قشر دانشجو!!!!... ولی طفلی اندازه نیازش برداشته بود . یعنی مثلا تو کیفم ۱۰۰ تومن پول بود اون بنده خدا ۴۰ تومنشو برداشته بود. من که حلالش کردم . با خودم گفتم خیلی باید مستاصل شده باشه که دست به چنین کاری بزنه و با این اوصاف کل پولو برنداره ...

عجب سارق با انصافی بوده!!!حق داشتی حلالش کنی!!!از قرار معلوم فقط از فرط استیصال و فقط باندازه نیازش برداشته...

embarrassingly parallel پنج‌شنبه 16 بهمن 1399 ساعت 21:25 https://embarrassinglyparallel.blogsky.com

چقدر جالب. نمیدونستم که امار میگیرن و چک میکنن این طور چیزهارو. درک میکنم که یکمی خجالت آور هست وقتی هم زبونت رو بگیرن به جرم دزدی.

+چقدر جالب.. باز خوبه شما indigenous برخورد داشتین اینجا. من فقط یکی رو میشناسم اونم هم اتاقیم هست که 1/4 ایندجنس ( حال ندارم کیبرد عوض کنم :دی) هست. چقدر جالب و عجیب که دله دزدی یا shoplifting بینشون زیاده. تا جایی که میدونم خیلی قشر محرومی هستن. ای کاشکی که فرصت برابر رشد برای همه بدون توجه به جنسیت قومیت یا ملیت و مذهب وجود داشت واقعا..ناراحت کننده هست.

اره اینجا زیادن...خوبم از دولت دارن حق و حقوق آباء و اجدادیشون رو میگیرن...یکی از آشناهامون همکار بومی داره و اون گفته دولت کانادا خیلی بی سر و صدا به ماها زمین میده با قیمت خیلی نازل..اونم با قسط بندی های طولانی مدت...توی فرمهای تحصیلی قید شده که اگر indigenous هستین باید فرم ویژه رو از مسئول ثبت نام درخواست کنین تا مشمول تخفیف بشین...خلاصه که هواشون رو دارن ولی بازم هم آمار دزدی توشون بالاست و هم آمار اعتیاد و مشکلات اخلاقی و روانی...اکثرا مواظب نیستن و بطور ناخواسته بچه هایی بدنیا میارن که بدون سرپرست میمونن و دولت هزینه نگهداری اون بچه های معصوم رو بعهده میگیره...حالا در اولین فرصت یه پست درباره ش میذارم..

embarrassingly parallel پنج‌شنبه 16 بهمن 1399 ساعت 16:38 https://embarrassinglyparallel.blogsky.com

این shadow shopper خیلی جالب بود من فکر نمیکردم همچین چیزی اینجا باشه. شاید به خاطر اینکه همیشه خودم با یه لیست میرم و سعی میکنم هرچی سریع تر خرید کنم و حساب کنم و بیام بیرون و حواسم نیست اکثر اوقات به بقیه. ولی برام جالبه که دزدی های این شکلی به پستت خوردن. من تا حالا ندیدم همچین چیزی رو خداروشکر.

+در مورد اون خانم ایرانی هم نگرانی نداره. این قضیه برای همه ملیت ها پیش میاد واقعا. جالبه من اکثرا این بزهکاری ها و بعضا بزرگ تراش رو که دیدم کانادایی بوده کاملا طرف. ولی من پیش خودم نمیگم که همشون این طورین. فکر نمیکنم دید کسی بد باشه. ایرانی هاهم اینجا جزو ملیت هایی هستن که کسی در موردشون فکر هم نمیکنه. حالا چه بد چه خوب. تجربه و دید من هست البته فقط.. نمیدونم هم خوب هست یا بد

امیدوارم که هیچوقت هم با چنین مواردی روبرو نشی...عزیزم ...کار بد توسط هر قوم و نژادی که انجام بشه ناپسنده...از انجا که ما داریم در غربت زندگی میکنیم رفتار و منش هر کسی میشه "مشت به نمونه خروار"یعنی ناخودآگاه با چنین رفتارهایی هست که فرهنگ یه جامعه از دید بقیه اقوام که نظاره گر هستن مورد سنجش و قضاوت قرار میگیره...مثلا همین دله دزدیهای توی فروشگاهها...نهایتا وقتی بشینن آمارهاشون رو چک کنن میبینن دله دزدی توی کدوم ملتها از بقیه بیشتره...مثلا توی فروشگاهی که من کار میکردم اعلام شده بود بیشترین دزدی از قسمت لوازم آرایشی توسط خانمهای سیاه پوست و در قسمت مواد غذایی توسط natives (بومیان کانادایی) صورت گرفته...

نسرین پنج‌شنبه 16 بهمن 1399 ساعت 13:15 https://yakroozeno.blogsky.com/

چه جای حساسی قطع کردی. کنچکاو شدم ببینم چه بسرش میاد... منتظر بقیه می مونم.
من یه بار توی فروشگاه بزرگی داشتم خرید می کردم. شنیدم که از اون طرف قفسه هایی که من بودم صدای حرف زدن یه ایرانی میاد که هی تکرار می کرد: ولم کن!
فوراً رفتم چون فکر کردم کسی داره اذیتش می کنه.
گفتم خانم می خواید من کمکتون کنم اگه زبان نمی دونید؟ با اخم نگام کرد و گفت نخیر.
از همین خریدار بدلی ها اونو در حالی گرفته بود که داشته یک کرست را توی لباس زیرش می کرده!
حالا این آقا مچش را گرفته بود و خانم هم زیر بار نمی رفت.
اون آقا جریان را برام گفت و پرسید: اگه ایشون زبان نمی دونه می تونی براش ترجمه کنی که باید خانم بازرس اونو بگرده؟ گفتم ازشون پرسیدم ولی جواب دادند نه. فکر می کنم بار اولشه اینکار رو کرده چون ترجیح میده غیر ایرانی ترجمه کنه تا خحالت نکشه. (خواستم کمکی کرده باشم که ولش کنن)
خیلی ناراحت شدم. اینقدر ندار بود؟
بهرحال فوراً گفتم ببخشید، رومو برگردوندم و رفتم تا خجالت نکشه.
خوشبختانه بعد از یکساعت که داشتم از اون طرف خیابون می رفتم خونه دیدم با چشم گریون از در اون فروشگاه اومد بیرون. احتمالا ازش تعهدی چیزی گرفته بودن و ولش کرده بودن.
الآن که هزارتا دوربین تو فروشگاهها هست و باز هم توی کلیپ ها می بینیم بعضیا چه سریع کارشونو انجام میدن. بخصوص توی یک طلا فروشی که یک سینی پر از زنجیر را زنی دزدید اونم در حضور فروشنده!!!
منتظر بقیه داستانم یاسی جان

دستت درد نکنه از بابت کمک...اونموقع که دارن دزدی میکنن فکر شرمندگی و آبروریزی بعدش نیستن...و چقدر ناراحت کننده ست دیدن چنین صحنه هایی...مخصوصا وقتی که متوجه بشی یه هموطن رو بجرم دزدی گرفتن...باشه چشم ..در اولین فرصت دنباله ش رو مینویسم نسرین جانم...

آموزش زبان انگلیسی پنج‌شنبه 16 بهمن 1399 ساعت 12:38 https://hienglish.me

متاسفانه رعایت پروتکل ها کم شده

با تمام تدابیر امنیتی که برای جلوگیری از انتشار این بیماری شده ولی بازم داره آمار مبتلایان بیشتر میشه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد