بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.
بوی بارون ..عطر یاس

بوی بارون ..عطر یاس

از دیروز یاد بگیر...برای امروز زندگی کن ...و به فردا امید داشته باش.

Evil eye ( چشم زخم )

نمیدونم شما چقدر به چشم زخم اعتقاد دارین ولی من اگر هم نداشتم  با رخداد های اخیر دیگه ایمان آوردم...حدود دو ماه پیش یه زمزمه هایی بین همکارا پیچید که یه خانمی داره از یه شعبه دیگه میاد پیش ما و در واقع انتقالی گرفته...چند تا از همکارهای قدیمی بوضوح نگران بودن و ابراز دلواپسی میکردن که اگر این ماریانا پاش برسه به اینجا دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه و همه چیز بهم خواهد ریخت...از بسکه چشمهاش شوره و خدا نکنه از چیزی خوشش بیاد که دیگه نابودی اون حتمیه...اصلا فکر نمیکردم اینا خرافاتی باشن و انقدر مثل ما شرقیها به اینجور مسایل اهمیت بدن...خلاصه ..هر چی به روز موعود نزدیکتر میشد پچ پچهای بیشتری بگوش میرسید و آمار نگرانی و استرس بود که بالا میرفت...یکی از همکارام یه خانم مسن کاناداییه ..ازش پرسیدم قضیه چیه و چرا منتقل شدن این خانم به اینجا انقدر مهم شده؟ 

گفت حالا میاد باهاش آشنا میشی...بعد از بالای عینکش یه نگاه شیطنت آمیزی کرد و گفت فقط مواظب باش باهاش خیلی صمیمی نشی و نذاری سر از کارت در بیاره ...متاسفانه چشمش شوره و تا حالا خیلها این قضیه رو تایید کردن...هفته بعد ...ماریانا خانم اولین روز کاریشون رو که دوشنبه و اول هفته هم بود شروع کردن...یه خانم شیک پوش و میانسال که خیلی به آرامی حرف میزد  ولی نگاه  تقریبا تیزی داشت...سه روز بعد برای پرسیدن  یه سوال اومد اطاق ما و موقع ترک کردن روش رو بسمت گلدانهای پشت پنجره کرد و گفت: چقدر اینا قشنگن...منم قبلا داشتم ولی با اونکه تمام نکات برای نگهداریشون رو رعایت میکردم ولی همه شون خشکیدن...خوشبحالتون که مال شما انقدر سرحال هستن...اینو گفت و اطاق رو ترک کرد...

همکارم یه اهی کشید و زیر لبی گفت خوب پس ...دیگه گلدون بی گلدون..خندیدم و گفتم به دلت بد نیار ...طوری نیست..پوزخندی زد و گفت حالا میبینیم..

اون هفته روز جمعه تعطیل بودیم و با احتساب تعطیلی روز شنبه و یکشنبه جمعا سه روز کار نمیکردیم...مثل همیشه روز دوشنبه برگشتم سر کار و وقتی وارد اطاق شدم با دیدن گلدونهای خورد و خاکشیر شده که کف اطاق افتاده بودن بهتم زد...معلوم شد که مسوول تمیزکاری بعد از ساعت کاری اومده و اطاق مارو با مواد شوینده تمیز کرده و بعدش لای پنجره رو باز کرده که هوا عوض بشه ولی متاسفانه فراموش کرده که موقع خروج ببندتش ...نتیجه این شده که سنجاب های شیطون هوس کردن بیان توی اطاق ما یه سر و گوشی آب بدن ببینن چه خبره و سر راهشون زدن هر چی گلدونه پرت و پلا کردن کف اطاق و شیکوندن....

همکارم یه سری تکون داد و با لحن ادیبانه ای گفت: نگفتم؟ این همه وقته این گلدونها اینجا هستن و حالشون هم خوبه...تا ماریانا بهشون توجه کرد نابود شدن..حالا خدا بعدیش رو بخیر کنه..

چند روز دیگه هم گذشت...تولد یکی از همکارا شده بود و بقیه تصمیم گرفتن براش تولد بگیرن...یکی از همکارمون به شیرینی پزی علاقمنده و انقدر تبحر داره که حتی سفارش کیک قبول میکنه...اون قبول کرد که کیک رو درست کنه...قرار شد اون همکارمون که تولدشه رو به بهانه ای بیاریم توی اطاق استراحت و تولد رو همونجا برگزار کنیم...چند دقیقه قبل ازینکه صداش کنیم بیاد اون همکار شیرینی پز با عجله رفت که کیک رو از توی ماشین بیاره...ماریانا رو فکر کنم عمدا دیر خبر کرده بودن که آمار خراب کاری های احتمالی رو بیارن پایین ولی درست همون لحظه ای که همکارمون کیک به دست وارد اطاق شد ماریانا بلند گفت وای ..چه کیک زیبایی...هنوز حرف کامل از دهنش در نیومده بود که همکارمون سر خورد و کیک از دستش پرتاب شد روی زمین...و طوری پخش شد که شلوار من و کفش دو تا از همکارای دیگه حسابی خامه مال شدن!!!ناچارا سر و ته پارتی رو با یه کیک معمولی که از فروشگاه خریدیم یه جوری ماست مالی کردیم ولی به هیشکی نچسبید...عوضش تا دلتون بخواد نگاههای معنی دار بود که رد و بدل میشد...همین همکار کیک پزمون بعدا گفت خدا شاهده من دست و پا چلفتی نیستم..ولی لحظه ای که چشم ماریانا به من و کیک توی دستم افتاد انگار یکی هلم داد افتادم....هم اطاقیم یواشی گفت خدا سومیش رو بخیر کنه...

دو روز بعد توی اطاق استراحت بودیم و یکی از همکارا که یه خانم عرب مصری هست داشت با ذوق و شوق از بارداری خواهرش حرف میزد که بعد از  داشتن دو تا دختر  دوباره باردارشده و دیروز توی سونو گرافی معلوم شده که دو قلو پسر بارداره...وسط حرفهاش ماریانا هم اومد نشست و با دقت داشت گوش میداد...حرفهای خانم همکار که تموم شد  همه بهش تبریک گفتیم...ماریانا آهی کشید و گفت چه خوب ...خوش بحالش...من هیچوقت نشد بچه داشته باشم...یعنی باردار شدم ولی نتونستم دوره بارداری رو کامل طی کنم...3 ماهگی سقط شد...و بعد از اون هم دیگه تلاشی نکردم..آخه شوهر سابقم زیاد بچه دوست نداشت...

هم اطاقیم از اونطرف اطاق  بمن نگاه کرد و دستش رو به علامت خاک برسرم زد روی سر خودش!!!! هم خنده م گرفته بود و هم دچار دلشوره شده بودم...بقیه همکارا هم بوضوح دست و پاشون رو گم کرده بودن ولی به روی خودشون نمیاوردن...چند روز بعد وسطای ساعت کاری هم اطاقیم که برای انجام کاری رفته بود بیرون بدو بدو برگشت و گفت دیدی چی شد؟ خواهر اون همکارمون که دو قلو بارداره دیشب دچار درد وحشتناکی شده و افتاده روی خونریزی..بردنش بیمارستان و دکتر تشخیص داده که متاسفانه نمیتونه دوره بارداری رو کامل طی کنه و دستور کورتاژ داده...حالا همکارمون داره برای چند روز مرخصی میگیره که از دو تا دخترهای خواهرش نگهداری کنه تا مادرشون مرخص بشه...

همینجور بهتمون زده بود و بهمدیگه خیره شده بودیم...واقعا عجیب بود...دو تا  دیگه از همکارا تا خبردار شدن اومدن اطاق ما و با هیجان درباره این قضیه حرف میزدن....

یکیشون میگفت این ماریانا خونه خراب کنه...برای همین فرستادنش اینجا...از بسکه توی شعبه قبلی همه از وجودش صدمه خوردن ...اون یکی میگفت دو سال پیش که با ماریانا همکار بودم یه روز از خط چشمی که کشیده بودم تعریف کرد و گفت حالت چشمهام خیلی زیباتر شده...قسم میخورد که شبش  چشم درد گرفته و فردا صبحش با یه گل مژه به بزرگی فندق بیدار شده جوریکه اصلا نمیتونسته پلک بزنه و دکتر گفته چشمش به این نوع مداد چشم حساسیت داره و دستور جراحی برای برداشتن اون گل مژه رو داده...

هم اطاقیم گفت عجب گرفتاری شدیم...واقعا باید چیکار کرد؟؟!براشون درباره نظرقربونی حرف زدم ...توضیح دادم که بعضیها دارای یه انرژی منفی در چشمشون هستن و برای همینه که در دین ما توصیه شده وقتی از چیزی خوشمون میاد باید بگیم ماشاا.. و اینجوری اثر منفی اون انرژی یا ازبین میره یا خیلی کم میشه...همشون میخواستن بدونن از کجا میشه اون نظرقربونی ها رو تهیه کنن که بهشون آدرس دادم  انلاین تهیه کنن...بهر حال این خانم همکار ماست و باید روزی چند ساعت باهاش توی یه محیط کار کنیم...وقتی دارای چنین خصوصیتیه چاره ای نداریم بجز اینکه با قضیه کنار بیاییم و بیشتر از خودمون مراقبت کنیم تا آسیبی از چشمهای شورش بهمون نرسه...

واقعا هر کاری قدیمیها میکردن حکمتی داشت...مادر بزرگم تمام مدت اسپند دود میکرد و صدقه میداد..همیشه میگفت از چشم شور باید ترسید...خواهر جوان خودش در سن 21 سالگی و با وجود سه تا بچه که یکیشون نوزاد بود درگذشت و همیشه علت فوت اون خواهر رو از چشم زخم میدونست...میگفت خانواده شوهرش چشمش زدن چون راحت بچه هاش رو بدنیا میاورد و سر بچه آخری یکی از خواهر شوهرهاش بلند گفته خدا شانس بده ..مریم اصلا درد زایمان چه میدونه چیه؟؟ قابله میخواد چیکار؟ بچه هاش یه جوری بدنیا میان که خودش هم نمیفهمه!! و دو ماه  بعدش خاله بر اثر بیماری فوت میکنه...

خیلی ها این چیزا رو خرافات میدونن و قبول ندارن ولی نمیشه انکارش کرد...یه انرژیهایی هستن که مخربن و خدا نکنه دست و پا گیر کسی بشن ...امیدوارم که چشم بد از وجود نازنین همه شما دوستان عزیزم دور باشه همیشه...





نظرات 23 + ارسال نظر
ریحانه سه‌شنبه 23 آذر 1400 ساعت 03:03

بگو بیاد این مسیولین مملکت ما رو یه چشم بزنه بره
یا مثلا رهبر کره شمالی را مستفیذ کنه

خلاصه در راه خیر ازش استفاده کنه

شکر خدا دیگه ازش خبر ندارم....

رافائل دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 19:38 http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام یاسی جان.
منم به چشم زخم آنچنان معتقد نبودم تا اینکه ده سال قبل با کسی همکار شدم که باهاش رابطه خانوادگی داشتم. خانواده اش بهم گفتند چشم خاله ریزه خیلی شوره مراقب باش. و من این شوری چشم رو بارها دیدم.
یه بار یکی از بازیکنان فوتبال یه ماشین آنچنانی خریده بود، ایشون گفت وای دیدید ماشینش چه جیگریه؟ همسرش گفت خدا به داد فلانی برسه. باورت نمیشه فرداش توی اخبار گفتند که تصادف کرده و ماشینش داغون شده.
کافی بود از چیزی تعریف کنه تا اون چیز به کل از بین بره، برای عروسی خواهرش، سه بار تا پای عقد رفتند و جور نشد، دفعه ی چهارم تا روز عقد به این دخترشون چیزی نگفتند.
یه بار به من گفت خوشبحالت شکمت چه تخته، باورت نمیشه از یک ماه بعد شکم درد گرفتم و کم کم شکمم کمی برجسته شد، رفتم دکتر و فهمیدم دچار فیبروم شدم اونم به تعداد زیاد. هنوز هم باهاشون درگیرم.
از بعد از اون خانم منم به چشم شور باور کردم. بعضی ها واقعا انرژیشون منفیه.

سلام رافی جانم
خیلی متاسف شدم...بنظرم اینجور اشخاص خودشون بایدملاحظه داشته باشن و کلمه ماشاا...ا زدهنشون نیوفته...از هر چیزی خوششون میاد باید سریع این کلمه رو بگن...ولی بعضا ازینکه چشم مخربی دارن لذت هم میبرن..

monparnass دوشنبه 6 اردیبهشت 1400 ساعت 06:03 http://monparnass.blogsky.com

سلام یاسی
طرفهای ما مثلی هست که میگه
" چشم داره با ریشه اگ به نه "
قدیمی ها که خیلی باورش دارند
من به شخصه منکر تجربیات دیگران نمیشم
ولی
وقتی چیزی ریشه در متافیزیک داشته باشه باورش به مراتب مشکل تره
جالب اینجاست وقتی این پست رو گذاشتی رفتم سرچ کردم و از مرتضی مطهری نوشته ای پیدا کردم که در اون نقل به مضمون گفته بود :
" معتقدم که
اولا چشم زخم اگر هم حقیقت باشد به این معنای رایج امروز در میان ما بالاخص در میان خانومها که فکر می کنند همه مردم چشمشان شور است، قطعاً نیست

ثانیا در هیچ روایت یا حدیثی از پیامبر یا امام ها ندیدم که برای دفع چشم زخم از آیه "و ان یکاد" توصیه شده باشه "

توجه داری که مطهری در زمان خودش شخص بسیار مطلعی بود پس وقتی در وجود چشم زخم و یا روش دفع اون با شک صحبت میکنه باید به این مساله با شک نگریست

سلام مونپارناس جان
نظر محترمه...منم شنیدم که همه چی به اعتقادات شخص بستگی داره...بعضیا چون اعتقاد ندارن اگر هم چنین انرژی منفی بهشون بخوره چندان صدمه ای نمیبینن ولی در مورد بچه ها که معصوم و بیگناه هستن اینجور انرژیها بالاترین اثرات منفی رو دارن ...

منجوق یکشنبه 5 اردیبهشت 1400 ساعت 03:08

منم قبلا اعتقاد نداشتم اما اتفاقهایی که افتاد باورش کردم

منجوق جان برگشتی؟ چقدر خوشحالم...
نمیذارن آدم بی اعتقاد بمونه که!!!یه کاری میکنن آدم اعتقاد راسخ داشته باشه بخدا...

پرنسا جمعه 3 اردیبهشت 1400 ساعت 11:20

سلام وای چه بامزه
نشستم همه کامنتارم خوندم
باورم نمیشد اینام اعتقاد داشته باشنا

سلام پرنسا جان
اعتقاد دارن تا دلت بخواد...

سلام یاسی
ولی منم به چشم زخم اعتقاد دارم . نه حالا اونجور که بعصی ها تخم مرغ میشکونن و اینا، ولی دقیقا مثل چیزی که گفتی بعضی ها یه انرژی منفی دارن که خب نمیشه انکارش کرد
چشم بد دور

سلام ارغوان جان
واقعا چشم بد از همه دور...منم راستش حوصله تخم مرغ شکوندن و این حرفها رو ندارم ولی این نظر قربونی ها خیل موثر هستن...توی محل کارم هم یه دونه ش رو زدم به دیوار ...

افق بهبود پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1400 ساعت 20:32 http://ofogh1395.blogsky.com

کتابی بنگار :اندر احوالات یاسی و همکاران
فصل اول ما و نیمه ایتالیاییان
فصل دوم ما و ماریناییان
صفحه اولش ف۱ل دو رو هم عکس چشم زخمی آیه ای چیزی بذار

چشم...دیگه امری؟ فرمایشی؟

سینا پنج‌شنبه 2 اردیبهشت 1400 ساعت 01:26 http://sinadal.blogsky.com

اینطور که میگن ممکنه آدم خودش دلش پاک باشه( کلن میگم و منظورم به این خانم نیست) ولی چشمش بد باشه مثلن مادر بچشو چشم بزنه و...
و آره این آیه هم عالیه و کلن آرامش بخشم هست..لا حول ولا قوه الا بالله.....

درسته سینا جان...بارها شده که از روی مهر و محبت و خواستن زیاد هم افراد رو چشم زدن...برای همین باید همیشه کلمه ماشاا.. رو حتما به زبان آورد...

نسرین چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 ساعت 14:14 https://yakroozeno.blogsky.com/

می خوای من برم مغازه عربا همه رو بخرم بفرستم برات؟
تو بفروش سودشم میدیم خیریه .
صادرات و واردات
از آب گل آلود ماهی گرفتن میشه
اصلا مغازه ترکها رو هم خالی می کنم می فرستم تو ببر واسه مغازه ها هم که کم نیارن
شاید فرجی شد خواهر

کاش زودتر پیشنهاد داده بودی گلمسفارشها رسید
انشاا..دفعه دیگه یه تجارت پر سود راه میندازیم...

الهه چهارشنبه 1 اردیبهشت 1400 ساعت 01:15

سلام یاسی
وای من اصلا اعتقاد نداشتم اما دارم پیدا میکنم. چند ماه پیش رفته بودم فروشگاه لباس پرو کنم فروشنده سر رسید تا یه لباس دیگه پیشنهاد بده و گفت وای چه خوش اندامین شما! چشمت روز بد نبینه بعدتر افتادم زمین و همزمان بازوم گیر کرد به یه فلز توی دیوار و زخم شدید و هنوزم بعد ماه ها جاش هست انگار خرس چنگ زده

سلام الهه جان
آخی...بلا به دور باشه...یه ماشاا... به زبون نمیارن تا این اتفاقها نیوفته...

Sara سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 19:32

از این کانادایی ها پول جمع کن گوسفند عقیقه کنید ببین چشم شور آدم رو به چه کارهایی وا میداره

ای وای...حالا خر بیار و باقالی بار کن...اینا عقیقه چه میدونن چیه؟؟!!

ربولی حسن کور سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 08:56

سلام
ظاهرا از جواب کامنتتون توی وبلاگم ناراحت شدین
باور کنین قصد شوخی داشتم
اگه واقعا ناراحت شدین رسما ازتون عذرخواهی میکنم

سلام دکتر جان
خیلی عجیبه ..من اموجی گذاشتم آخر کامنتم...چرا معلوم نیستن؟؟!!
نفرمایین ...چه عذرخواهی؟؟!!اختیار دارین..

جودی از امریکا سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 06:32

یاسی من هیچ اعتقادی به این داستان چشم شور اینا نداشتم ولی کم کم اعتقاد پیدا کردم چون بعضیا متاسفانه انقد انرژی منفی دارن و انقدر نمیخان کسی خوشبخت باشه یا شاد باشه که تا آه و حسرت میکشن یه اتفاق بد میافته. یه دوست ایرانی دارم که همیشه ناله میکنه و همیشه حسرت بقیه رو میخوره و همه هم ازش فراری هستن چون تا یه چیزی میگه دقیقا همون لحظه یه اتفاقی میافته. یه بلایی سر طرف میاد. خودشم میدونه حتی. دوست امریکاییم اون چشم ابی ترکیه ای ها رو جلوی در خونش اویزون میکنه.

همینه جودی جان...اینا آدمهای منفی هستن...توی وجودشون همیشه ناله و غم هست...مدام حسرت این و اون رو میکشن...خوبیها و مزایای خودشون رو نمیبینن...

منیژه سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 04:12

سلام یاسی خانم گل. شاید یکی از راهکارها این باشه که در حضور اون خانم از خوشی‌ها تون صحبت نکنید. احتمالا ایشون از انرژی منفی که دارن مطلع هستن و میتونن حداقل اظهار نظر نکنن تا جلوگیری کنند از اتفاقات بد اما به عمد شروع میکنن به تعریف از مثلا گلدونها. خدا خودش همه را حفظ کنه.

سلام منیژه جان...درست میگی عزیزم ولی یه وقتهایی دیگه شرایطی پیش میاد که توجه اینجور آدمها خیلی به یه موضوع خاص جلب میشه...مثل برنامه تولد که همه بودن ...یا اون گلدونهای قشنگ و باطراوت..منکه هر وقت ببینم توی اطاق استراحت نشسته برمیگردم توی اطاقمون و بیخیال استفاده از وقت استراحتم میشم...هم گردنبند وان یکاد انداختم و هم علامت نظر قربونی توی اطاقمون روی دیوار زدم...بقول همکارم کلیه تدابیر امنیتی رعایت شده تا حالا...

شادی سه‌شنبه 31 فروردین 1400 ساعت 00:22 http://setarehshadi.blogsky.com/

منهم خیلی اعتقاد دارم یعنی تجربه نشون داده بهم که متاسفانه درسته و به همین دلیل خیلی از چیزها رو نباید برای بعضی‌ها تعریف کرد.
وان یکاد هم به نظرم خیلی خوبه.

باور کن من یه همدوره داشتم اگر میرفت پیک نیک هم به هیشکی نمیگفت...مگر اینکه یکی اتفاقی میدیدش و لو میرفت...یه بار بهش گفته بودن مگه چیه قایم میکنی؟ جواب داده هر وقت صحبت گردش و مسافرت میشه حتما یکی هست که آه بکشه توی دلش...اونوقت یه جریاناتی پیش میاد که مسافرت کوفت آدم میشه...ندونن بهتره...
وان یکاد خیلی عالیه...بعد از اون نظر قربونی...

نسرین دوشنبه 30 فروردین 1400 ساعت 13:34 https://yakroozeno.blogsky.com/

من هیچ اعتقادی به چشم زخم، اسفند دود کردن و... ندارم. حالا چشم زخم سنگه و ممکنه خاصیت داشته باشه ولی اون دود اسفند را نمی دونم چجوری می تونه کاری کنه.
اگر شما و همکاراتون به آرامش می رسید، مغازه عربها و ترک ها هم دیدم آویزون کردن جزو جنسایی که می فروشند.
یه سوال، اون خانم مگه ایرانی یا عربه که میگید یه ماشالله نمیگه یا اگه می گفت؟

ماریانا کاناداییه...من داشتم برای بقیه توضیح میدادم که بماها توصیه شده وقتی از چیزی خوشمون اومد بگیم ماشاا.. که صدمه ای به اون جنس یا شخص نرسه...ولی بهر حال اینا مسیحی هستن و اعتقادات خودشون رو دارن..
من قبلا توی فروشگاه ایرانی ازین نظر قربونیها دیده بودم ولی متاسفانه دیگه موجود نیست...

زری .. دوشنبه 30 فروردین 1400 ساعت 02:57 http://maneveshteh.blog.ir

چی بگم والله ... حالا تو شروع کن لا حول و ولا قوه الا بالله و ..... بگو بعد بیا بهمون بگو آیا خنثی کرد؟

من سعی میکنم زیاد اطرافش آفتابی نشم ولی تا میبینمش توی دلم شروع میکنم به خوندن این آیه...ناگفته نماند که یه گردنبند به شکل نظر قربونی هم انداختم...بلکه با همکاری این دو تا عامل از گزند چشم این خانم در امان بمونم...

سما دوشنبه 30 فروردین 1400 ساعت 01:11

وای چه وحشتناک.بیچاره خودشم تقصیری نداره.چنتا مقاله خوندم قبلا که از نظر علمی هم ثابت شده از چشم این افراد یه نیرویی ساطع میشه که خونه خراب کنه.منم خیلی اعتقادی نداشتم ولی یه خانومی از اقوام هست که مامانم میگفت خیلی چشمش شور بوده و همه فامیل از گفتن خوشیهشون جلوش پرهیزمیکردن.هروقت میومد خونه مامانم و دخترم که کوچیک بود اونجا بود بعدش اسفند دود میکرد .حتی یکبار اومد و کلی قربون صدقه دخترم رفت از لپ های تپلیش تعریف کرد .اونکه رفت دخترم تب کرد و به شدت مریض شد
من ایه وان یکاد سوره قلم رو شنیدم میخونن یا همراهشون نگه میدارن.نوزادای تازه به دنیا اومده سابقا همشون یه دونه ازین پلاک های طلا که روش وان یکاد رو نوشته به لباسشون سنجاق میکردن اگه یادتون باشه

یادمه اون پلاک های کوچولوی وان یکاد...ما همیشه رسم داشتیم برای نوزاد ها میبردیم..خیلی هم موثره...طفلکی دختر کوچولوتون که چشم خورد...امان از چشم شور بعضی آدمها...میگن اگر اینجور آدمها هر وقت میخوان از چیزی یا کسی تعریف کنن بگن ماشاا... این اتفاقها نمیوفته..ولی متاسفانه دریغ میکنن از گفتنش...

سیلویا دوشنبه 30 فروردین 1400 ساعت 00:45

وای خدای من باورم نمیشه! چقدر عجیب و ناراحت کننده. یعنی اون خانوم خودش هنوز متوجه نشده که همچین انرژی منفی داره؟ منم یه نفرو میشناسم که اینجوریه و ایرانیه و احتمالا بیشتر میدونه در مورد این چیزها. همیشه میگه من از ترس خودم اسفند دود می کنم و موقع تخم مرغ شکوندن هم همیشه وقتی اسم خودش میاد تخم مرغ میشکنه! خلاصه چیز عجیبیه آدم روش نمیشه بگه به این چیزها باور داره اما خب مگه میشه ندید؟

چقدر خوبه که میدونه انرژی چشمش منفیه و اینو قایم نمیکنه...مسلما اطرافیانش هم حواسشون هست و بیشتر مواظب خودشون هستن

نسرین یکشنبه 29 فروردین 1400 ساعت 23:56 https://yakroozeno.blogsky.com/

به انرژی منفی بعضی ها عقیده دارم و این ثابت شده که تاثیر میگذاره. اینچا کسانی که عقیده دارن تا کسی تعریف کنه با سر انگشت می زنند به روی میز یا کابینت یا هر چیزی که با چوب درست شده. میگن اون انرژی منفی وارد چوب میشه!
نمیشه به اونا آیه خوندن یاد بدین، ولی کاش میشد چندتا از اون چشم زخمها که خودتون میگید را بعنوان دکور دیوار به دفتر کار، اتاق ناهار، گوشه های شرکت وووو بمباران کنید شاید موثر باشه.

راست میگی...مرسی از راهنماییت نسرین جان...امروز باز سفارش میدم و نصب میکنم روی دیوار ...فکر کنم انقدر من و همکارا ازین نظر قربونیها سفارش دادیم دیگه نشه آنلاین پیداشون کرد...توی انباراشون هم نایاب شد..

سهیلا یکشنبه 29 فروردین 1400 ساعت 23:41 http://Nanehadi.blogsky.com

سلام.خرافاتی نیستم ولی این یکی واقعیه.اولین کسی که من و بچه هام رو چشم میزد خودم بودم.تا میگفتم ماشالله بچه ام چه خوب غذا میخوره پشتش مریض میشد. کلا چشم خورم خوب بود همیشه .

سلام سهیلا جان...همیشه بگو ماشاا...دیگه هیچ اتفاقی نمیوفته...از هر چی خوشت اومد فقط بگو ماشاا...

ربولی حسن کور یکشنبه 29 فروردین 1400 ساعت 19:26 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
نمیدونم سق سیاه رو یادتونه که یه زمانی توی تلویزیون بود؟ یاد اون افتادم
اما واقعا ایشون خودشون از این آپشنشون خبر دارن؟! خب جلو اون زبونشو بگیره حداقل

سلام
اون آقاهه که لهجه اصفهانی داشت و خیلی بانمک بود...یادش بخیر...
احتمال قوی خبر داره ولی فرقی نمیکنه که حرف بزنه یانزنه!!در این مورد چشمشه که کار میکنه...بدجوری هم کار میکنه بی انصاف

معلم کوچولو یکشنبه 29 فروردین 1400 ساعت 13:34 http://moalem-ko0cho0lo0.blogsky.com

من خیلی اعتقاد دارم به چشم زخم و متاسفانه خیلی زود با تعریف یه آدم چشم شور افقی میشم
اگه اعتقاد دارین آیه( لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظیم ) رو بعد از نگاه آدم چشم شور بگین خیلی تاثیر داره

منم چشم شور خیلی بهم اثر داره متاسفانه....مرسی از راهنماییت معلم جان...شنیدم در شرایطی که امکان اسپند دود دادن نباشه بهتره 7 بار آیه( لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظیم ) رو تکرار کرده به اطرافمون فوت کنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد